سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند. درعصر ارتباطات‌ نفس بکشم یا قرون وسطا. وقتی خبری ازتو نباشد. دوره جاهلیت است. اللهم عجل لولیک الفرج .... 
قالب وبلاگ

جنگ واقعی جای دیگری بود و سپاه باید به جهاد خودکفایی می رفت و باید با فقر و بی‌سوادی مبارزه می کرد و باید می ساخت برای مردمی که دِینشان را به انقلاب ادا کرده بودند.

پایگاه بصیرت / گروه حماسه و جهاد/ سیدعلی موسوی

سرزمین آبا واجدادی ما زیر چکمه های استعمار و استبداد چون مزرعه لم یزرعی شده بود که تخم هیچ در آن رشد و نمو داشت و زیر آسمان این کشور ایرانیان را وحشی نامیده می شدند و به دشمنانشان حق توحش پرداخت می‌شد، آن هم نه توسط بیگانگان و غربی ها که توسط خود حاکمانی که خود را صاحب مردم می پنداشتند.

اما دیگر ملت نمی توانست این حقارت ها را که از سوی مقامات کشور خودشان بر آن ها تحمیل می شد را تحمل کند. ملت از خواب ذلت بیدار شد و بر جاده اراده با مشت گره کرده محکم قدم نهاد و برای رسیدن به آسمان آبی و زمین سرسبز و آزاد خون داد.

آری آزادی و آزادگی حاصل شده بود و جوانان زیادی در راه اهداف جانشان را نثار کرده بودند. اما هیچ تضمینی وجود نداشت که دوباره دیکتاتورها بازنگردند و انقلاب مردم را مصادره نکنند. در میان شور و شوق حضور در هوای آزادی برای حفاظت از این آزادی جوانان و مردمان این سرزمین شروع به تاسیس نیرویی برای پاسداری از ارزشهایشان کردند.

مردم نیروی خود را برای حفاظت و پاسداشت انقلابشان بسیج کردند تا هیچ دشمنی به خودش اجازه ندهد این مردم سربلند و آزاده را به بند استبداد و استعمار بکشاند و همه حاکمان زر و زور و تزویر دندان طمع به ایران را از ریشه درآورند. 

تازه این نیروی تازه تاسیس وخود جوش داشت سازمان و تشکیلات پیدا می‌کرد و با ساختار سازمانی و حاکمیتی آشنا می‌شد و امنیت را در کوی و برزن اقامه می‌کرد تا مردم این آب و خاک چند صباحی طعم آزادی را در زیر آسمان آبی بچشند که؛

دیوانه ای از قفس پرید...

آن هم دیوانه ای که چون ضحاک ماردوش فقط با خون سیراب می‌شد.

صدام چون حیوانی وحشی به سرزمین آزاد شده ای حمله کرد که مردمانش خوب قدر آزادی و آزادگی را می‌دانستند، آنها برای به دست آوردن آزادی آن روزهایشان جنگیده بودند و با چنگ و دندان آن را به کف آورده بودند و حاضر بودند برای این که از انقلابشان و آزادگی و حریتشان در دنیا دفاع کنند تا آخرین قطره خون بجنگند.

حالا نیروهای مردمی که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داده بودند همه به سوی جبهه‌ها روان شدن تا برای ایران زمین و مردم مومن آن تا پای جان پاسداری کنند.

سپاه انقلاب از سال های 59 و 60 در جاده های خاکی خوزستان، شرهانی، فکه و شلمچه تا سردشت، قصر شیرین و سومار داشت جهاد می‌کرد.

مردان میدان عمل همه به میدان های جهاد آمده بودند تا قسم پاسداری از اسلام را در سرزمین ایران در برهه زمانی که به اسم خمینی شناخته می‌شد اجرا کنند، مردان و زنان پاسداری که لباس سبز جهاد را انتخاب کرده و در سنگرها همه با هم یکدل و یک زبان بودند. مهندس و کارگر، روستایی و شهری، پیر و جوان، سرباز و فرمانده و همه و همه بودند تا وحدت را برای هدف مقدس دفاع معنا کنند. الحق که دریای معرفت در جبهه ها موج می‌زد.

جبهه ها آسمان را خجل کرده بودند، جایگاه خاک هایی که قدمگاه باکری و زین الدین و چمران و همت، علی هاشمی و جهان آرا و پلارک، احمد متوسلیان و چیت سازیان، علم الهدی و خیل عظیم پاسداران و جهاد گران بود از همه آسمان ها بالاتر بود.

اینان جهادگران شب و روز بودند و عابدان شب و روز، عابدانی که اول از سیم خاردار نفسشان گذشته بودند تا به سیم خاردارهای دشمن نفوذ کنند.

هشت سال محکم ایستادند، خون دادند و ساختند و شهید دادند. جنگیدند و استقلال این کشور را تضمین کردند و پای برگه آزادی ایران رد خون پاسدار هایی بود که راه رسیدن به قدس را نشان میدادند. همان پاسدارهایی که در دنیا حسرت یک بار زیارت کربلا و نجف دلشان را آتش زده بود، ولی کربلایشان جبهه بود و امامشان خمینی بت شکن.

جنگ تمام شد و در این جنگ خون پیروز میدان بود، همان خونی که در سرزمین های داغ و تفتیده خوزستان ریخته شده بود تا حدود و صغور این سرزمین را چونان تیر آرش کمانگیر ثبت کند.

خون همه یک رنگ داشت از بچه های اطلاعات عملیات گرفته تا سپاه مهندسی و سنگر سازی و بهیاری همه با هم و در کنار هم جنگیده بودند و پیروزی حاصل شده بود.

اما برای آینده انقلاب باید خدا ذخایری نگه می‌داشت تا باز هم بجنگند و این لباس در تاریخ سبزتر از گذشته بدرخشد. 

آری جنگ تمام شد اما ایران جنگ زده باید ساخته می‌شد. و این سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که پای در میدان سازندگی نهاد تا ایران سر از آوار استبداد و استعمار وجنگ بلند کند. 

جنگ پایان یافته بود، اما مردم امنیت می‌خواستند و بازهم این سپاه بود که بر آن شد تا امنیت مرزها و دریا ها و پروازها را تامین کند. 


پاسداشت پاسدار


جنگ واقعی جای دیگری بود و سپاه باید به جهاد خودکفایی می رفت و باید با فقر و بی‌سوادی مبارزه می کرد و باید می ساخت برای مردمی که دِینشان را به انقلاب ادا کرده بودند. 

هنوز لباس خدمت سبز است و خاکی و هنوز نسل مردان جبهه دارند می‌جنگند، هنوز ادامه راه خرازی و باقری می‌شود احمد کاظمی و شوشتری و طهرانی مقدم؛ 

مردان مردی که همیشه پاسداری می‌کنند و همیشه آماده جهادند تا به رفقای شهیدشان بپیوندند. و خدا برای این مردان درب های آسمان را باز نگه داشته تا پاسداشت واقعی پاسدارها به دست خدا رقم بخورد.

جنگ تمام شده بود و روزگار ساختن فرا رسیده بود فرقی نمی کرد زلزله، فقر زدایی، داستان حمله داعش به قلب تهران همه و همه نشان از اخلاص و ایستادگی دلیر مردانی است که برای پاسداری از انقلاب خمینی کبیر هرکاری لازم باشد انجام خواهند داد و نیش و کنایه های بدخواهان اندک خللی در مسیرشان ایجاد نخواهد کرد.

و حالا روزگار مظلومیت فرزندان سبز پوشی که هزارن کیلومتر دورتر از جماران موقع شهادت به خمینی لبیک می‌گویند، همان جوانان خمینی ندیده ای که پا در راهی می‌گذارند که آغازگرش خمینی کبیر بوده است.

این فرزندان غیور ایران زمین سرچشمه انقلاب خمینی را خوب میشناسند و همه برای یک ارباب پاسداری می‌دهند، آن‌ها امروز پاسدار خیمه های حسینی هستند، همان خیمگانی که دیگر تاریخ آتش گرفتن آنها را نخواهد دید.


و هنوز سراسر آسمان به این خاک غبطه می‌خورد.



منبع: سایت بصیرت


[ شنبه 97/2/1 ] [ 5:3 عصر ] [ باران ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

قُل هٰذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلىٰ بَصیرَةٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی ۖ وَسُبحانَ اللَّهِ وَما أَنا مِنَ المُشرِکینَ﴿۱۰۸﴾ یوسف بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 11
بازدید دیروز: 19
کل بازدیدها: 1041111
  • قالب بلاگ اسکای | اس ام اس دون