سفارش تبلیغ
صبا ویژن
یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند. درعصر ارتباطات‌ نفس بکشم یا قرون وسطا. وقتی خبری ازتو نباشد. دوره جاهلیت است. اللهم عجل لولیک الفرج .... 
قالب وبلاگ
حفاظت از سنگر عقاید و معارف اسلام از دستبرد تحریف و تغییر و به تبع آن مبارزه با راهزنان فکر و اندیشه اسلامی یکی از وظایف مهم اندیشمندان و بزرگان اسلامی است، چرا که سکوت در برابر آنها، علاوه بر این که موجب تزلزل اندیشه مردم درارکان دین و تحریف حقایق می شود.نوعی کتمان حقیقت نیز به شمار می آید.

گروه دین و اندیشه« تیتریک »؛حفاظت از سنگر عقاید و معارف اسلام از دستبرد تحریف و تغییر و به تبع آن مبارزه با راهزنان فکر و اندیشه اسلامی یکی از وظایف مهم اندیشمندان و بزرگان اسلامی است، چرا که سکوت در برابر آنها، علاوه بر این که موجب تزلزل اندیشه مردم درارکان دین و تحریف حقایق می شود.نوعی کتمان حقیقت نیز به شمار می آید.


از سویی سیره امامان (ع) با درجات بسیار بالاتر ابعاد گوناگونی دارد که یکی از آن ابعاد، دفاع از حریم حرمت عقاید، معارف و فرهنگ اسلام ناب است. آنها در این رهگذر کوشش فراوان کردند و حتی در سخت ترین اوضاع، در برابر تحریف گران و راهزنان طریق عقیده می ایستادند و به عالمان شیعه تاکید می ورزیدند که در حفظ مرزهای عقاید و فرهنگ اسلام تا آخرین توان خود بکوشند.

امام باقر (ع) فرمود: دانشمندان پیروان ما همانند مرزدارانی هستند که در برابر ابلیس و لشکرهایش صف کشیده اند و از حمله وری آنها به شیعیان که توانایی دفاع از خود را ندارند، جلوگیری می کنند و نیز از تسلط ابلیس و پیروان ناصبی او بر آنها جلوگیری می کنند. آگاه باشید ارزش آن دانشمندان شیعه که چنین خود را در معرض دفاع قرار داده اند، هزاران بار بالاتر از سپاهیانی است که در برابر هجوم دشمنان اسلام از کفار پیکار می کنند. زیرا دانشمندان شیعه نگهبانان عقاید و فرهنگ اسلام، و مدافع دین دوستان ما هستند، در حالی که مجاهدان، حافظ مرزهای جغرافیایی می باشند.



امام حسن عسکری (ع) همانند سایر ائمه معصومین برای دفاع از عقاید و فرهنگ اسلام ناب در سخت ترین شرایط در برابر تحریف گران و راهزنان طریق عقیده ایستادگی کرده و چه در عصر پدر و چه در دوران شش ساله امامت خود (از سال 254 تا 260 هجری قمری) علاوه بر طاغوت ستیزی، همواره با فرقه هایی که به نام اسلام، اسلام ناب را تحریف می کردند، مبارزه می کرد و به طور مکرر در مورد خطر آنها به شیعیان هشدار می داد.

آن حضرت در این راستا، بسیار کوشید و با موضع گیری های قاطع در برابر آنها به افشاگری پرداخت و از گسترش افکار ناراستین آنها جلوگیری کرد. چون وجود آنها سد بزرگی فرا راه تعمیق و گسترش در رشد اسلام ناب بود و از سوی دیگر باعث تقویت دشمنان و طاغوت ها می شد و در نتیجه آب به آسیاب دشمن می ریخت.

امام حسن عسکری (ع) با جاذبه و دافعه نیرومند، دوستان خالص و دانشمندان کارآمد را به سوی خود جلب می کرد و مخالفان و منحرفان دوست نما را که بر ریشه معارف اسلام تیشه می زدند به شدت دفع می نمود.

* روش امام عسکری برای مقابله با منکر قرآن

اسحاق کندی یکی از منکران اسلام و قرآن بود و به عنوان دانشمند و فیلسوف عراق در بین مردم شهرت داشت، مخالفت او با اسلام به اندازه ای بود که تصمیم گرفت کتابی بر ضد قرآن بنویسد و به پندار خود تناقضات قرآن را در آن بیان کند.

هنگامی که امام عسکری (ع) از این موضوع اطلاع یافت، یکی از شیعیان خود را که شاگرد اسحاق کندی در علوم ادبی بود، به حضور طلبید و روش برخورد با اسحاق را به او آموخت و سفارش کرد که در کاری که بر ضد قرآن شروع کرده، کمکش کن و پس از این که با او مانوس شدی، این سوال را مطرح کن که اگر گوینده قرآن (خداوند) نزد تو آید، آیا ممکن است که بگوید مراد من از آیات قرآن، غیر از آن معنایی است که تو گمان کرده ای، بلکه منظور من معنای دیگری است!

این شیعه امام عسکری مطابق دستور امام، نزد اسحاق کندی رفت و مدتی او را در کارش یاری رساند، به طوری که کاملا با او مانوس شد تا این که در فرصتی به او گفت: استاد! آیا ممکن است که خداوند غیر از این معنایی را که تو از آیات قرآن فهمیده ای اراده کرده باشد؟

کندی با بیان این که ممکن است خداوند اراده معانی دیگری غیر از معنای ظاهری که ما می فهمیم، کرده باشد، از او سوال کرد که این سخن را چه کسی به تو یاد داده است؟

سپس اسحاق گفت که این کلام بسیار ارجمند و عمیقی است و بعید است از ناحیه تو باشد و شاگرد گفت: این سخن از امام حسن عسکری (ع) است.

استاد گفت اینک حقیقت را گفتی، چنین مسایلی جز از خاندان نبوت شنیده نمی شود و سپس تمام آنچه را که درباره وجود تناقض در قرآن، تالیف کرده بود سوزانید و نابود کرد.

* تاکید امام عسکری برای دوری از کج اندیشان اعتقادی

شخصی به نام احمد بن هلال با خودنمایی و الفاظ بازی فریبنده ای به عقیده شیعیان می تاخت و با صوفی بازی و کج اندیشی، عقیده مردم را متزلزل می کرد و برخی از شیعیان تلاش می کردند تا او را فردی درستکار و پاکدل و پارسا معرفی کنند، می گفتند که او 54 بار پیاده برای انجام حج به مکه رفته است اما امام حسن عسکری (ع) با قاطعیت برای نمایندگانش در عراق نوشت که از آن صوفی ساختگی و دروغین، دوری کنید.

عده ای مجددا واسطه شدند تا بلکه فکر امام حسن (ع) را در مورد احمد بن هلال تغییر دهند ولی امام با کمال صراحت و بدون هیچ گونه ابهامی فرمود: امر ما در مورد احمد بن هلال که خدایش او را نیامرزد، به شما رسید. خداوند گناهان او را نمی آمرزد و لغزش او را پس نمی گیرد. او بدون کسب رضایت و نظریه ما با استبداد رای در امور ما دخالت کرده است و مطابق هوس های نفسانی خود رفتار می کند. خداوند اراده کرده که او را به دوزخ بفرستد. ما صبر می کنیم تا خداوند بر اثر نفرین ما، عمر او را کوتاه کند.

امام حسن عسکری (ع) در سرزنش صوفیان و صوفی مسلکان، آن چنان برخورد شدیدی می کرد که در ضمن گفتاری که به منزله بیانیه ای برای همه شیعیان در تمام اعصار بود، چنین نوشت: آگاه باشید آنان راهزنان طریق مومنان هستند و مردم را به راه ملحدان و منکران دین فرا می خوانند. هر کسی که با آنها رو به رو شود، باید قطعا از آنها دوری کند و دین و ایمان خود را از گزند آنان حفظ نماید.

* نگاهی به زندگی امام حسن عسکری(ع)

فردا (جمعه) مصادف با سالروز شهادت امام یازدهم و پدر بزرگوار امام زمان(عج) است. امام حسن عسکری(ع) در هشتم ربیع الثانی سال 232 هجری قمری در مدینه به دنیا آمدند و در طول زندگی خویش تحت تربیت و تعلیم پدر بزرگوار خویش، امام هادی(ع) آماده قبول مسوولیت سنگین امامت شدند.

آن حضرت در 22 سالگی به امامت رسیدند که همزمان با دوره ظلم و بی عدالتی خلفای عباسی چون متوکل، منتصر، مستعین، معتز، مهتدی و معتمد عباسی بود. خلفای عباسی در این دوران ظلم و جور به ایشان را به اوج خود رساندند، زیرا بر طبق روایات گوناگون از وجود مهدی موعود(عج) فرزند امام حسن عسکری(ع) می ترسیدند و به همین دلیل پیوسته مراقب زندگی امام بودند و برای بقا خلافت خود وی را به زندان افکندند.

اما امام (ع) از راه های مختلف با مردم ارتباط برقرار می کردند و امامت فرزندشان امام زمان(عج) را به آنها نوید می دادند و آنها را برای عصر غیبت آماده می کردند. معتمد عباسی که از نفوذ معنوی و کلامی امام حسن عسکری(ع) می ترسید و وجود ایشان را برای زوال حکومت خویش خطر ناک می دید، سرانجام در هشتم ربیع الاول سال 260 هجری قمری ایشان را مسموم و به شهادت رساندند.

امروز سامرا که محل دفن امام عسکری(ع) و پدر بزرگوارشان امام هادی(ع) است، زیارتگاه شیعیان جهان است.


روایتی از شهادت و آغاز امامت دو امام همام

جو جامعه پر شده است از اختناق و وحشت. شیعیان از جانب حکومت وقت در مضیقه و محدودیت هستند. منزل امام حسن عسکری (علیه السلام) شش سال است که در کنترل و محاصره‌ی نیروهای خلیفه قرار گرفته است.

امام علیه السلام توسط معتمد عباسی (علیه من الرحمن ما یستحق) مسموم شده و در بستر بیماری است. طبیبان دربار به دستور خلیفه‌ی ظالم زمان، برای کنترل امام شیعیان در منزل آن حضرت اقامت دارند و از سلامت ایشان قطع امید کرده اند.

اخبار احوال امام عسکری (علیه السلام) در شهر پیچیده است. شیعیان از طرفی در اندوه وخامت حال آن حضرت و از طرف دیگر در حزن عدم دسترسی و زیارت امامشان در سوز و گدازند.

تنها راه ارتباط با امام، عثمان بن سعید (ره) صحابی خاص امام عسکری (علیه السلام) است که به صورت ویژه با حضرت در ارتباط است.

نیمه شب هشتم ربیع سال 260 ه.ق وخامت حال امام به اوج خود می‌رسد.  فرزند پنج ساله‌اش (ارواح العالمین له الفداء) را به نزد خود می‌خواند.

فرزند دور از چشم مأموران و جاسوسان نظامی خود را به بالین پدر رسانده و ایشان را در مهیا شدن برای نماز صبح مساعدت می‌فرماید.

امام عسکری (علیه السلام) نماز صبح را اقامه کند. آخرین وصیت‌های خود را به فرزندش اعلام نموده و در آغوش فرزند جان به جان آفرین تسلیم می‌فرماید.

خبر شهادت امام در سطح شهر می‌پیچد. شیعیان بدون در نظر گرفتن حضور مأموران حکومتی راهی بیت امامشان گردیده و آماده‌ اقامه‌ی نماز بر پیکر مطهر ایشان می‌شوند.

همگی منتظرند ببینند چه کسی بر پیکر مطهر حضرت اقامه‌ی نماز می کند. زیرا می‌دانند فقط معصوم می‌تواند بر معصوم نماز بخواند.

جعفر بن علی که با ترغیب خلیفه‌ی غاصب وقت و کمک اطرافیان سعی دارد خود را تنها جانشین امام معرفی کند برای نماز خواندن و اغفال شیعیان مهیا می شود.

راوى گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏هاى فلانى و فلانى همراه شماست و همیانى که درون آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آن‌ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن‌که تو را براى گرفتن این‌ها فرستاده همو امام است

دستگاه خلیفه‌ی عباسی (علیه من الرحمن ما یستحق) که در توهم قطع سلسله‌ی طاهره‌ی امامت به علت بی فرزند بودن امام عسکری به‌سر می‌برد و از این بابت در شادمان و مشعوف است، سعی دارد شهادت امام را مرگ طبیعی جلوه دهد.

ابوالأدیان خادم امام حسن عسکری (علیه السلام) که به دستور ایشان جهت انجام مأموریتی به خارج از شهر رفته بود از راه رسیده و مبهوت است، واقعه را اینچنین نقل می‌کند:

من خدمتکار امام حسن علیه السّلام بودم و نامه‏هاى او را به شهرها مى‏بردم.

در آن بیمارى که منجر به فوت ایشان شد نامه‏هایى نوشت و فرمود آنها را به مدائن برسان، چهارده روز اینجا نخواهى بود و روز پانزدهم وارد سامرّاء خواهى شد و از سراى من صداى وا ویلا مى‏شنوى و مرا در محل غسل مى‏یابى.

عرض کردم: آقاى من! چون این امر واقع شود امام و جانشین شما که خواهد بود؟

فرمود: هر کس پاسخ نامه‏هاى مرا از تو مطالبه کرد همو قائم پس از من خواهد بود.

گفتم: دیگر چه؟ فرمود: کسى که بر من نماز خواند همو قائم پس از من خواهد بود.

عرضه داشتم: دیگر چه؟ فرمود: کسى که خبر دهد در آن همیان چیست همو قائم پس از من خواهد بود.

هیبت و بزرگواری او مانع شد که از او بپرسم در آن همیان چیست؟

نامه‏ها را به مدائن بردم و جواب آن‌ها را گرفتم و همان‌گونه که حضرت فرموده بود روز پانزدهم به سامرّاء در آمدم و به ناگاه صداى وا ویلا از سراى او شنیدم و او را بر مغتسل یافتم.

ولادت امام حسن عسکری(ع)

برادرش جعفر بن علىّ را بر در سرا دیدم و شیعیان را که بر در خانه‏اش که وى را به مرگ برادر تسلیت و بر امامت تبریک مى‏گویند، با خود گفتم: اگر این امام است که امامت باطل خواهد بود، زیرا مى‏دانستم او شراب مى‏نوشد و در کاخ قمار مى‏کند و تار مى‏زند، پیش رفتم و تبریک و تسلیت گفتم ولی از من چیزى نپرسید.

آن‌گاه عقید بیرون آمد و گفت: اى آقاى من! برادرت کفن شده است برخیز و بر وى نمازگزار! جعفر بن علىّ داخل شد و بعضى از شیعیان که سمّان و حسن بن علىّ که معتصم او را کشت و به سلمه معروف بود در اطراف وى بودند.

چون به سرا درآمدیم حسن بن علىّ را کفن شده بر تابوت دیدم و جعفر بن علىّ پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد. چون خواست تکبیر گوید کودکى گندم گون با گیسوانى مجعّد و دندان‌هاى پیوسته بیرون آمد و رداى جعفر بن علىّ را گرفت و فرمود: اى عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم.

جعفر با چهره‏اى رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد و کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد.

سپس فرمود: اى بصرى! جواب نامه‏هایى را که همراه توست بیاور، و آن‌ها را به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه، باقى مى‏ماند همیان. آن‌گاه نزد جعفر بن علىّ رفتم در حالى که آه مى‏کشید حاجز وشّاء به او گفت: آقاى من! آن کودک کیست تا بر او اقامه حجّت کنیم. گفت: به خدا سوگند هرگز او را ندیده‏ام و او را نمى‏شناسم.

ما نشسته بودیم که گروهى از اهل قم آمدند و از حسن بن علىّ علیهما السّلام پرسش کردند و فهمیدند که او در گذشته است و گفتند: به چه کسى تسلیت بگوئیم؟ مردم به جعفر بن علىّ اشاره کردند، آنها بر او سلام کردند و به او تبریک و تسلیت گفتند و گفتند: همراه ما نامه‏ها و اموالى است، بگو نامه‏ها از کیست؟ و اموال چقدر است؟

جعفر در حالى که جامه‏هاى خود را تکان مى‏داد برخاست و گفت: آیا از ما علم غیب مى‏خواهید؟!

چون خواست تکبیر گوید کودکى گندم گون با گیسوانى مجعّد و دندان‌هاى پیوسته بیرون آمد و رداى جعفر بن علىّ را گرفت و فرمود: اى عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. جعفر با چهره‏اى رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد و کنار آرامگاه پدرش به خاک سپرده شد. سپس فرمود: اى بصرى! جواب نامه‏هایى را که همراه توست بیاور، و آن‌ها را به او دادم و با خود گفتم این دو نشانه، باقى مى‏ماند همیان

راوى گوید: خادم از خانه بیرون آمد و گفت: نامه‏هاى فلانى و فلانى همراه شماست و همیانى که درون آن هزار دینار است که نقش ده دینار آن محو شده است. آن‌ها نامه‏ها و اموال را به او دادند و گفتند: آن‌که تو را براى گرفتن این‌ها فرستاده همو امام است.

جعفر بن علىّ نزد معتمد عبّاسىّ رفت و ماجراى آن کودک را گزارش داد، معتمد کارگزاران خود را فرستاد و صقیل جاریه را گرفتند و از وى مطالبه آن کودک کردند، صقیل‏ منکر او شد و مدّعى شد که باردار است تا به این وسیله کودک را از نظر آن‌ها مخفى سازد و وى را به ابن الشّوارب قاضى سپردند و مرگ ناگهانى عبید اللَّه بن یحیى بن خاقان و شورش صاحب زنج در بصره پیش آمد و از این رو از آن کنیز غافل شدند و او از دست آنها گریخت‏... [1]

پس از این دوران فرزند زهرای اطهر (سلام الله علیها) از دیدگان پنهان شد و دوران غیبت صغری آغاز گردید و تا سال 329 هـ.ق به طول انجامید و در همان زمان غیبت کبری آغاز شد.

امام موسی کاظم علیه السلام می فرمایند:

« إِذَا فُقِدَ الْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ السَّابِعِ، فَاللَّهَ اللَّهَ فِی أَدْیَانِکُمْ، لَایُزِیلُکُمْ عَنْهَا أَحَدٌ؛ یَا بُنَیَّ، إِنَّهُ لَابُدَّ لِصَاحِبِ هذَا الْأَمْرِ مِنْ غَیْبَةٍ حَتّى‏ یَرْجِعَ عَنْ هذَا الْأَمْرِ مَنْ کَانَ یَقُولُ بِهِ، إِنَّمَا هِیَ مِحْنَةٌ مِنَ اللَّهِ- عَزَّ و جَلَّ- امْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ، لَوْ عَلِمَ آبَا?ُکُمْ و أَجْدَادُکُمْ دِیناً أَصَحَّ مِنْ هذَا، لَاتَّبَعُوهُ ».

«هنگامی که پنجمین فرزندم از نظرها غایب شد، مواظب دین خود باشید تا کسی شما را از آن خارج نکند. برای صاحب این امر غیبتی خواهد بود که گروهی از عقیده مندان به او از اعتقادشان دست برمی دارند و این غیبت، آزمونی است که خداوند با آنْ بندگانش را می آزماید». [2]

 

پی نوشت:

1.       کمال الدین / ترجمه پهلوان ؛ ج‏2 ؛ ص223

2.       الکافی . ج 2 . ص


[ پنج شنبه 92/10/19 ] [ 3:45 عصر ] [ باران ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

قُل هٰذِهِ سَبیلی أَدعو إِلَى اللَّهِ ۚ عَلىٰ بَصیرَةٍ أَنا وَمَنِ اتَّبَعَنی ۖ وَسُبحانَ اللَّهِ وَما أَنا مِنَ المُشرِکینَ﴿۱۰۸﴾ یوسف بگو: «این راه من است من و پیروانم، و با بصیرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنیم! منزّه است خدا! و من از مشرکان نیستم!»
لینک دوستان
امکانات وب


بازدید امروز: 130
بازدید دیروز: 129
کل بازدیدها: 1055755
  • قالب بلاگ اسکای | اس ام اس دون