یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند.
درعصر ارتباطات نفس بکشم یا قرون وسطا.
وقتی خبری ازتو نباشد.
دوره جاهلیت است.
اللهم عجل لولیک الفرج ....
|
آیتالله قاضی به هر که کسی نیت سفر به زیارت امام رضا (ع) میکرد، به او میگفت:حضرت رضا (ع) یکی از سه خواهش زائران خود را در زیارت اول حتما اجابت میفرمایند و حتی هر سه خواست او را، آنگونه که مردم میگویند و در کتب ذکر شده است.
![]() فرزند ایشان میفرمایند: یک بار بدون مقدمه از ایشان سوال کردم: شما که به زیارت ایشان مشرف شدید آیا تمام تقاضاهایتان برآورده شد؟ این را در حالی گفتم که میدانستم کسی از نزدیکان و یا اولاد ایشان جرات نمیکرد که اینگونه سوالات خود را آشکارا با ایشان در میان بگذارد. دستی بر بینی کشیدند و چنین وانمود کردند که دارم در طرح سوالات فضولی میکنم، یا مانند کسی سوال میکنم که نه موقعشناس است و نه با فکر و تانی سوال میکند. در هر حال کمی در فکر فرو رفتند، اما من سوال دیگری مطرح کردم: منظور از این فرمایش ایشان چیست که میفرمایند "اما بر تو ریزش میکند آنچه از سوی من فیض میبارد". ایشان پاسخ دادند: هر سوالی که دارای جواب آماده نمیباشد، ممکن است جواب آن حاضر باشد اما گیرنده ظرفیت آن را نداشته باشد، این امور و امور دیگری است که باید سوال کننده آنها را مدنظر داشته باشد. پس از اندکی تامل گفتند: هنگامی که قصد مسافرت به مشهد مقدس را کردم، مدتها بود که به بیماری «نقرس» مبتلا بودم و قادر نبودم که بدون عصا راه بروم، حدود ده سال گرفتار بودم و تقریبا بین مردم به آقای لنگ معروف شده بودم، از طرفی نیاز به همسری داشتم که از من مواظبت کند و مایل نبودم که با اصطلاح مستخدمه داشته باشم و یک تقاضای دیگر که شرح آن وقتگیر است. زمانی که به مشهد رسیدم باید برای برطرف کردن خاک و غبار سفر به حمام میرفتم و زخم پا را پانسمان میکردم اما همین که زخم را باز کردم، مشاهده کردم چیزی سیاه و شبیه تکه ذغالی روی زخم را گرفته است، و با اندکی حرکت دادن آن، از محل زخم جدا شد، بعدا برایم معلوم شد که در این مدت لازم بود این تکه استخوان فاسد شده از پایم جدا شود. پای خود را حرکت دادم اما هیچگونه اثری از ناراحتی احساس نکردم، ایستادم و شروع کردم به راه رفتن، بدون استفاده از عصا. فقط خدا عالم است تا چه حد خوشحال و شادمان شدم. از حمام بیرون آمدم، مشاهده کردم یکی از دوستان منتظر من است تا به من بشارت پیدا کردن مستخدمه را بدهد، تا بدینوسیله از شستن و مراقبت از دو بچهای که با من بودند رهایی یابم. اما در مورد تقاضای سوم توضیح کافی ندادند و طفره رفتند. چنین اظهار داشتند: من در خدمت آیت الله العظمی شیخ محمدحسن مامقانی بودم، کسی که برای مدت کوتاهی زعامت و رهبری به ایشان رسیده بود، طلاب و کسانی که منزلت علمی او را می دانستند مدتها در مقابل منزل ایشان توقف میکردند که بیرون بیایند اما ایشان لحظه خروج خود را به تاخیر میانداختند تا شاید طلاب متفرق شوند، و زمانی که از منزل بیرون میآمد تنهایی راه میرفتند، و اگر کسی جلوی ایشان میآمد تا دستشان را ببوسد، دست خود را زیر عبا پنهان میکردند زیرا با این کار مخالف بودند؛ ایشان هرگاه وارد مجلسی میشدند گوشهای را انتخاب میکردند یا هر جایی که خالی بود و من از کار ایشان تعجب می کردم و پیش خود میگفتم چگونه ممکن است انسانی علاقهای به احترام گذاشتن دیگران نداشته باشد و آیا امکان دارد انسان به این درجه از تواضع برسد؟ با این اخلاق نیکو و صفات عالیه و مرتبت علمی که دارد، هم چنین فداکاری در انجام وظیفه و تکالیف، و عدم توجه به این نوع مسائل گذرا و معمول جامعه. اگر بنا باشد که انسان تا این حد در مسائل علمی زحمت بکشد و رنج ببرد اما زحمات او هیچ گونه ابراز شخصیت یا منزلت در جامعه ایجاد نکند، و بزرگانی که نسبت به او در درجه کمتری از نظر علمی می باشند، هیچگونه مزیت و احترامی برای او قائل نشوند، پس منظور از تحصیل علم و رسیدن به درجات علمی چیست؟ آری اینگونه اندیشههای شیطانی از ذهن من میگذشت و ممکن است از ذهن بیشتر جوانان پیش از رسیدن به مدارج عالی بگذرد؛ اندیشههایی که ممکن است سالها و سالها در ذهن انسان باقی بماند و حتی ظاهرا از بین برود اما در درون و باطن ذهن او تا آخر عمر و دوران پیری باقی بمانند، و این در حالی است که شخص سعی میکند خود را از آنها برهاند اما ممکن نیست زیرا در اعماق روح او جای گرفتهاند و جزو طبائع ذاتی و دائمی او در آمده اند که هرگز از انسان جدا نمیشوند. احساس کردم که تقاضای سوم ایشان تا حدی روشن شده است و در تاملات و تفکرات خود فرو رفته بودند. منبع: سراج 24 [ شنبه 93/3/10 ] [ 4:27 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |