یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند.
درعصر ارتباطات نفس بکشم یا قرون وسطا.
وقتی خبری ازتو نباشد.
دوره جاهلیت است.
اللهم عجل لولیک الفرج ....
|
تا زمانی که کشف آسیب های فرهنگ ملی و ارائه راه حل های درست و دقیق برای رفع آنها به گفتمان غالب، اولویت اصلی، دغدغه فکری و ذهنی مسئولان عالی رتبة دولتی و فرهنگی بویژه وزارت خانه ها و نهادهای مرتبط تبدیل نشود، نمی توان وقوع اتفاق مهم و قابل توجهی را در این عرصه یعنی حوزه فرهنگ انتظار داشت و از نفوذ مخرب فرهنگی غرب جلوگیری کرد
پایگاه بصیرت / محمد رضا اسکندری
گروه سیاسی/ بدون تردید آسیب های موجود در فرهنگ کشور دارای آثار و پیامدهای منفی بسیاری است که هر یک بصورت مجزا به مثابه یک تهدید کیان مقدس نظام اسلامی را که حاصل خون های بسیاری است در معرض تهدید قرار داده و بستری مناسب برای عملیاتی شدن پروژه نفوذ فرهنگی غرب در کشور است که به تبع آن تحقق اهداف و آرمان های متعالی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران را که به صراحت در قانون اساسی که ناشی از اصول و مؤلفه های ناب اسلامی است درج شده کمی با دشواری مواجه ساخته است. برای تهدید هایی که از سالیان گذشته کماکان بر فرهنگ اصیل اسلامی و ایرانی سایه انداخته است می توان موارد متعددی را بر شمرد که حوزه های گوناگون اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و . . . تحت الشعاع آثار و پیامدهای منفی خود قرار داده و در برخی موارد صدمات عمده ای را بر پیکره فرهنگ ناب اسلامی و ایرانی وارد آورده است. اما در اینجا برای پرهیز از اطاله کلام ن به تبیین 5 تهدید مهم در عرصه فرهنگی کشور که بستری آماده و مناسب برای پروژه نفوذ فرهنگی غرب است می پردازیم که چه بسا هر کدام چندین آسیب ریز و درشت را نیز در بتن خود جای داده و همچنین منشاء آسیب هایی دیگری نیز می باشد. اما مهمترین آسیب های فرهنگی کشور عبارتند از:
نخست: تجمل گرایی و دوری از ساده زیستی بی شک تجمل گرایی و رفاه زدگی و گرایش افراطی به ظواهر دنیوی مهمترین و نخستین آسیبی است که فرهنگ و جامعه اسلامی را تهدید می کند و غفلت از آراستگی های درونیومعنوی را به دنبال دارد بگونه ای که با تغییر الگوی مصرف ناخواسته هزینه هایی را بر مردم و کشور تحمیل می کند. واقعیت این است که تجمل گرایی به معنای گرایش به تجملات، یکی از پدیدههای نابهنجار اجتماعی و یک بیماری روان شناختی است. هر چند که نمی توان آن را یک رذیلت اخلاقی دانست، ولی باید اذعان کرد که آثار آن از یک رذیلت اخلاقی در روحیه فرد و جامعه، کمتر نیست.گرایش به تجمل یک امر طبیعی و فطری است ولی مراد از تجمل گرایی در اینجا، شکل افراطی این گرایش است که پیامدهای زیانباری را بر اقتصاد سالم خانواده و جامعه بر جا میگذارد و از مصادیق اتراف، تبذیر، اسراف و مانند آن به شمار میآید. کما اینکه باید توجه داشت فقر فرهنگی، احساس حقارت، تکبر، تفاخر، چشم هم چشمی و مانند اینها از جمله عواملی است که افراد جامعه را به سوی تجمل گرایی سوق می دهد. هر چند ساده زیستی برای تمام افراد جامعه ارزش محسوب میشود، اما برای مسؤلان و مدیران جامعه، یک ضرورت است. به همین دلیل است، وقتی به امام علی (ع) خبر میرسد که کارگزار او «عثمان بن حنیف» در بصره به میهمانی یکی از ثروتمندان آن شهر رفته که در آن میهمانی، غذاهای رنگارنگ تدارک دیده شده و جای فقرا خالی بوده است، او را سخت سرزنش و به وی گوشزد میکند که گمان نمیکردم تو میهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان به جفا رانده شدهاند. همچنین در سیره عملی و نظری بنیانگذار انقلاب اسلامی و مقام معظم رهبری نیز همواره مشاهده شده است که ساده زیستی مسؤلان و دوری از تجملگرایی یک اصل محسوب می شود که هر لحظه باید به آن مقید بود. بگونه ای که رهبر انقلاب در این باره می فرمایند: «اینجانب از این که کسانی میکوشند تا در میان مردم ما رسم تجملگرایی و اسراف و ولخرجی را شایع کنند، شدیداً نگران و متأسفم و از این که مردم فداکار و انقلابی ایران در امور شخصی به مصرف گرایی سوق داده شوند و قناعت انقلابی را از یاد ببرند، به خدا پناه میبرم». (2/9/68) همچنین باید توجه داشت تجمل گرایی و پرهیز از ساده زیستی بخصوص در مورد مسؤلان نه تنها یک آسیب فرهنگی محسوب می شود بلکه افزون بر آن آثار و پیامدهای ناگواری را نیز بر فرهنگ و جامعه اسلامی بر جای می گذارد. گوشهای از آثار مخرب تجملگرایی به قرار زیر است: 1- گسترش فساد؛ واقعیت این است که با گرایش مردم و بخصوص مسؤلان، هزینههای مصرف بالا میرود و طبیعی است که راه های مشروع، کفایت نمیکند. لذا مسؤلان تجملگرا برای دستیابی به خواستههای روزافزون خود، به انواع شیوههای نامشروع مانند اختلاس و خیانت روی میآورد و مردمی هم که شاهد چنین رفتارهایی هستند، برای اینکه از قافله دنیاداری و دنیاخواهی عقب نمانند، به هر فسادی تن میدهند. برای همین است که امام خمینی (ره) با درک صحیح از همین واقعه میفرمایند: «این خوی کاخ نشینی اسباب این میشود که انحطاط اخلاقی پیدا شود. اکثر این خویهای فاسد، از طبقه مرفه به مردم دیگر صادر شده است». (صحیفه امام .جلد هفده، ص376) 2- سقوط و نابودی؛ از نظر قرآن کریم خوشگذرانی و اسراف سران جامعه، عامل سقوط و نابودی جامعه است، چنانکه در سوره اسراء آیه 16 خداوند متعال می فرمایند: «و چون اراده کردیم که جمعیت و دیاری را نابود کنیم، توانگران خوشگذران را وادار به فساد میکنیم و وقتی به فسق پرداختند، سزاوار عذاب میشوند. آنگاه آنجا را زیر و زبر میکنیم و نابودشان میسازیم». این آیه به یکی از سنتهای قطعی پروردگار درباره هلاکت مردم و ارتباط آن با رفاهزدگان و تجملگرایان اشاره دارد. 3- بحران اقتصادی؛ ایجاد بحران در حوزه اقتصاد را شاید بتوان یکی از پیامدهای عمده ای تلقی نمود که ناشی از تجمل گرایی متوجه جامعه می شود. به این معنا که همان گونه که تجمل گرایی به اقتصاد سالم خانواده آسیب وارد میسازد و بخش عظیمی از ثروت به جای مصرف درست دنیوی و اخروی، صرف تجمل گرایی میشود، همچنین آسیب جدی به اقتصاد و جریان سالم آن وارد میسازد؛ زیرا منابع اقتصادی و تولید را به سمت و سویی دیگر سوق میدهد که به جای شکوفایی اقتصادی و قوام جامعه، موجب بحران اقتصادی در بلندمدت میشود. به عنوان نمونه تجمل گرایی در بهره گیری از وسایل آرایشی از سوی مردان و زنان موجب میشود که هم بخش بزرگی از ثروت و درآمد خانوار صرف هزینههای بیهوده و نادرست گردد و هم اینکه سمت و سوی تولید و سرمایه گذاری به سوی ساخت و تولید وسایل آرایش کشیده شود. نتیجه آن خواهد بود که ثروت جامعه در جایی هزینه و سرمایه گذاری شود که قوام اقتصادی جامعه نیست و تامین کننده امنیت غذایی و آسایش جامعه نخواهد بود. 4- مصرف زدگی؛ تجمل گرایی خود یکی از عوامل اصلی مصرف زدگی و در حقیقت آفت صرفه جویی نیز میباشد. کسانی که در دام تجمل گرایی میافتند از صرفه جویی غافل میشوند و ثروت و سرمایه بلکه تولید جامعه را به تباهی میکشانند. بسیاری از مشکلات جوامع انسانی به سبب خروج از اعتدال و گرایش به اسراف، تبذیر (ریخت و پاش) و رفاه زدگی است. دوم؛ بزرگ جلوه دادن فرهنگ غربی بزرگنمایی فرهنگ غربی و احساس ضعف و حقارت کاذب در مقابل این فرهنگ یکی دیگر از آسیب هایی که همواره در فرهنگ اصیل جامعه اسلامی ایران به چشم خورده است. به زبان ساده یک آسیب بسیار مهم فرهنگی که حتماً میتواند بر سبک زندگی ایرانیان و فرهنگ جامعه اسلامی تأثیر گذارد غاز پنداشتن مرغ همسایه است. این در حالی است که باید توجه داشت فرهنگ ناشی از نظام لیبرال غربی یک فرهنگ تجربه شده است که امتحان خود را در این صد سال اخیر پس داده است و نیازی به بحث نظری عمیق و طولانی ندارد. چرا که دیگر کسی نمیتواند در مورد این نظام سخن به گزافه بگوید و از آن تمجید کند. مثلاً کسی نمیتواند بگوید که اگر یک جامعه به صورت دموکراتیک غربی که عدم استقلال انسان وجه بارز آن می باشد اداره شود، اثر فرهنگی آن این خواهد بود که بنیاد خانواده مستحکمتر خواهد شد، چون تجربه صدساله نظامهای دموکراتیک خلاف این را اثبات کرده است. در حقیقت مهمترین ویژگی فرهنگ غربی، عدم استقلال انسانهاست و این عدم استقلال به وسیله «کنترل افکار» و «کنترل و تحمیل علاقههای» انسانها با شیوههای مدرن و نوین رسانهای و هنری صورت میگیرد. از این رو در غرب، به ظاهر فضای آزاد ایجاد کردهاند اما برای اینکه بتوانند انسانها را کنترل کنند و آن ها را به سمتی که خودشان میخواهند هدایت کنند، با مهارتهای ویژهای، اداره «افکار» عمومی و اداره «انگیزهها» و علاقههای انسانها را در دست خود گرفتهاند. در واقع آن ها مهارت خود را در کنترل انسانها بالا بردهاند و با انواعِ شیوههای مدرن و به کارگیری هنر، رسانهها و تبلیغات و... دلها و علاقههای مردم را به سیطره خودشان درآوردهاند. درست است که در غرب، رفتار مردم و تا حدی نیز گفتار مردم را آزاد گذاشتهاند ولی علاقههای قلبی مردم را به شدت کنترل کرده و تحت نفوذ خود قرار دادهاند. لذا انسانها در غرب آزاد نیستند که به هر چیزی دلشان میخواهد علاقهمند شوند، بلکه در آنجا برخی علاقهها به انسان تحمیل میشود. انسانها در غرب استقلال روحی ندارند و به شدت زیر بار تحمیل روحی و فرهنگی قرار دارند. در جوامع غربی، جو تحمیلگری علایق به صورت مدرن و پیشرفتهای وجود دارد و ساختارهای حکومتی از این طریق، رفتارهای افراد را تحت کنترل خود در میآورند. نتیجه این خواهد بود که در جوامع دموکراتیک غربی، صد سال است که صهیونیستها حاکم هستند و مردم به هر کسی که رأی میدهند، نتیجه به نفع صهیونیستها رقم میخورد. اما اینکه چرا صهیونیستها توانستهاند در این محیط آزاد همیشه خودشان را حاکم نگهدارند؟ بیشتر به این خاطر است که آزادی غرب، آزادی قلبی نیست و در آنجا انسانها را مستقل نمیگذارند. یعنی دلهای مردم آزاد نیست بلکه اسیر یک اقلیت صهیونیست شدهاند و توسط آن ها هدایت میشوند. برای همین اکثر رسانههای قوی غربی، در اختیار صهیونیستهاست و صاحب و مالک اکثر رسانههای کلیدی در غرب، صهیونیستها هستند و به این ترتیب، یک اقلیت چند میلیونی بر دیگران حکومت میکنند. با این وصف حال باید به خوبی روشن شود که بزرگنمایی این فرهنگ منحط و وابسته به صهیونیست غربی در جامعه ایرانی و اسلامی که به عنوان یک آسیب تلقی می شود تا چه اندازه می تواند آثار مخربی در پی داشته باشد.
منبع :بصیرت [ یکشنبه 94/9/22 ] [ 7:31 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |