یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند.
درعصر ارتباطات نفس بکشم یا قرون وسطا.
وقتی خبری ازتو نباشد.
دوره جاهلیت است.
اللهم عجل لولیک الفرج ....
|
یکی از رفقا گفت: یادت هست 23 محرم چه روزی است؟ گفتمش: نه چه خبر است؟ گفت: سالروز تخریب حرمین عسگریین را یادت رفته؟ گفت: چرا هیچکس یادش نیست پس؟ گفت چرا حواس همه تان پرت شده به این طرف و آن طرف. مگر امام عسگری بابای امام زمان ما نیست؟ مگر امام هادی نوه امام رضای خودمان نیست؟ مگر اینجا ایران مملکت شیعه نیست؟ کجاییم پس امروز؟ چرا هیچکداممان یادمان نبود فاجعه امروز را...؟
خانه خراب شدن خیلی بد است حتی تصور این که روزی ببینی سقف خانهات را خراب کردهاند، در و دیوار خانه ات را نابود کردهاند هم اتفاق تلخ و زجر آوری است اما چه تلخ است که این، حکایت شماست حضرت هادی!
همین چند سال پیش را یادتان هست؟ سوم اسفند ماه هشتاد و چهار بود. بیست و سوم ماه محرم. صبح که بیدار شدیم خبری آمده بود از صحن و سرای شما. از سامرا. خبر داده بودند تروریست ها به حرمتان حمله کرده اند. ترسیدیم. حرم شما. خانه خداست آنجا. چطوری می توانند این قدر نانجیب باشند که به حرم شما جسارت کنند...؟
حالمان بد بود آن روز. صبح مان خیلی تلخ شروع شده بود. داشتیم زیر لب لعنت می فرستادیم به آن نامردها. تا ظهر. تا اخبار ساعت14. مجری اخبار اعلام کرد گنبدتان کاملا تخریب شده. گلدسته هایتان حتی. می گفت دویست و خرده ای کیلو تی ان تی در قلب گنبدتان کار گذاشته بودند و آن را منفجر کردند...
دلمان آتش گرفت. حرم شما. حرم باباجان امام زمان. حرم بابابزرگ امام زمان. حرم امن نوه امام رضای خودمان. چطور دلشان آمد نانجیب ها...؟ نمی دانستند شما امام مایید؟ نمی دانستند ما روی شماها حساسیم...؟
اشک دوید توی چشم هایمان. از غربت تان. از غربت تان که غربت خود ماه است. از غربت اسم جدتان. از غربتی که هر کس نام علی را ببرد هنوز در این عالم مظلوم است. آن روزها خیلی ها یک پوستر کوچک توی مغازه هایشان چسباندند: امسال شیعیان عید ندارند...
وای خدا. چقدر غربت. چقدر مظلومیت. کجاست گنبد قشنگ شما...؟ کجا بود امام غائب ما که بیاید و بزند توی گوش آن نامرد های بی همه چیز...؟
گذشت. تا چند ماه. امید داشتیم به گنبد قشنگ تان که قشنگ تر از قبلی است. گنبدی که چشم دشمن های تان را در بیاورد. چند ماه بعد اما دوباره...
زانوی غم بغل گرفته بودیم حضرت هادی! داشتیم های های گریه می کردیم از تخریب دوباره حرم تان. که کاری از دستمان بر نمی آمد. که امریکایی ها آن قدر عراق را شلوغ کرده بودند که نانجیب ها فرصت جولان پیدا کنند. دوباره حرم شما. دوباره بمب. دوباره گنبدی که نابود شد...
دوباره بغض ما. دوباره غصه ما. دوباره اشک توی چشم ما...
گذشت. چند سال بعد که به پابوس تان مشرف شدم بیشتر آتش گرفتم. گنبد که نداشتید؛ منتظر بودم که بیایم و ضریح قشنگ تان را بغل بگیرم. آمدم ولی دیدم یک پارچه سبز و یک اتاق کوچک گذاشته اند زیر قبه تان. که ضریح تان هم نابود شده بود...
راستی چقدر غریبید شما پدر و پسر. حالا که گنبد و گلدسته تان و حتی ضریح تان نابود شده چقدر شبیه جد کریم تان شده اید. چقدر شبیه بقیع شده بود سامرا...
شما هم مثل امام حسن شده بودید، ولی صحن داشتید، خادم داشتید، زائر داشتید. حضرت کریم که هیچ... نه شمع و چراغی، نه صخن و سرائی...
باز گذشت. تا همین دیروز...
یکی از رفقا گفت: یادت هست 23 محرم چه روزی است؟ گفتمش: نه چه خبر است؟ گفت: سالروز تخریب حرمین عسگریین را یادت رفته؟ گفت: چرا هیچکس یادش نیست پس؟ گفت چرا حواس همه تان پرت شده به این طرف و آن طرف. مگر امام عسگری بابای امام زمان ما نیست؟ مگر امام هادی نوهامام رضای خودمان نیست؟ مگر اینجا ایران مملکت شیعه نیست؟ کجاییم پس امروز؟ چرا هیچکداممان یادمان نبود فاجعه امروز را...؟
ما خیلی بی معرفتیم حضرت عسگری! یادمان رفت حتی سالروز تخریب حرم قشنگ تان را. ما خیلی نامردیم حضرت نقی! که یادمان رفت گنبد و گلدسته ندارید. که یادمان رفت ضریح حتی ندارید. که یادمان رفت نام قشنگ تان را مدت هاست دارند دستاویز بی شرفی خودشان کرده اند...
ما خیلی بی معرفتیم...
ولی امیدمان به روزی است که پسر قشنگ تان، گل نرگس بیاید و ما را آدم کند...
راستی شنیده ام گنبد و بارگاه باشکوهی برای تان ساخته شده. شنیده ام حرمتان کلی خادم با غیرت دارد که نگاهشان رعب می اندازد توی دل همه دشمن هایتان. من ضریح جدیدتان را که در قم ساخته شده دیده ام. انشالله چند وقت بعد که در سامرا هم نصب شد نصیبم می کنی که بیایم و آن جا هم بینمش. می آیم و آن جا قربان صدقه ات می روم.
من میدانم. می دانم روزی می آید که فردا چشمم به دیدنتان "روشن می شود". من میدانم روزی دست های مهربان گل نرگس این ضریح جدید را متبرک می کند...
منبع: خبرگزاری دانشجو [ سه شنبه 93/8/27 ] [ 8:30 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
نمایی که پیش رو دارید،هدیه ای است به مناسبت سومین سالگشت عروج ملکوتی این «دانشمند فرزانه».
«حسن طهرانی مقدم» به تاریخ 6 آبان 1338 شمسی در تهران متولد شد و در 21 آبان 1390 شمسی، بر اثر انفجار در پادگان «بیدگنه» واقع در شهرستان «ملارد» بال در بال ملائک گشود. وی در زمان شهادت، فرماندهی «جهاد خودکفایی سپاه پاسداران» را بر عهده داشت.
«حاج حسن طهرانی مقدم» پدر صنایع موشکی کشور به شمار می رود. وی زندگی و فعالیت های خود را وقف ارتقاءدانش موشکی کشور تا بالاترین سطوح آن کرد و سرانجام نیز در همین مسیر، با خون خویش وضو گرفت. مقام معظم رهبری، در پیامی که به مناسبت انفجار در «ملارد» صادر فرمودند، از «حسن طهرانی مقدم» اینگونه یاد کردند: «حادثه خونین در یکی از مراکز سپاه پاسداران که به شهادت جمعی از عناصر ممتاز آن سازمان ودر پیشاپیش آنان سردار عالیقدر دانشمند برجسته و پارسای بی ادعا سردار حسن تهرانی مقدم انجامید واقعیتی تلخ واندوهبار بود.آن جان بر کفان نستوه با سینه گشاده و عزم راسخ همواره به پیشباز خطر شتافته ودر دوران دفاع مقدس و پس از آن هرگز احساس خستگی به خود راه ندادند.شهادت بی شک ترین آرزوی آنان بود.لیکن فقدان مردان بزرگ در هر کشور و جامعه ای برای آن مردم و آن کشور تاسف بار است.ما هم در غم این عزیزان با خانواده های آنان شریک و همدردیم.» نمایی که پیش رو دارید، برای نخستین بار توسط گروه جهاد و مقاومت مشرق در فضای مجازی منتشر می شود و هدیه ای است به مناسبت سومین سال گشت عروج ملکوتی «دانشمند موشکی» کشور. روحمان با یادش شاد
نثار جان تابناکش صلوات ![]() منبع: مشرق [ سه شنبه 93/8/20 ] [ 7:56 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
امروزه با مدرن شدن جوامع و راه یافتن ابزار الکترونیکی به خانواده، متأسفانه شاهد ایجاد شکافهایی عمیق بین افراد خانواده هستیم که نسبت به قبل علقه و محبتی آن چنانی به هم ندارند، ...
از دوران کودکی تا زمان شهادت می بینیم که این روابط خانوادگی صمیمی براساس ایمان تا چه حد کارگشا بوده است. از این رو، در گفت و گویی با حجت الاسلام والمسلمین صمصام الدین قوامی، رئیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی درباره برخی مؤلفه های این سبک به بحث پرداخته ایم که در ذیل می آید. سبک زندگی حسینی از نظر ترسیم روابط صحیح خانوادگی و همراهی در فراز و فرودهای زندگی چه وجوه ممیزه ای دارد؟ امام حسین(ع) 57 سال زندگی کردند که در آخر به شهادت منجر شد که همه سالهای زندگی پربرکتشان، می تواند سبک بدیع و متفاوتی از زندگی اسلامی را در مقاطع مختلف به مردم آزاده جهان ارایه کند. با بررسی در سیره زندگانی امام حسین (ع) می بینیم که ایشان در برهه های مختلف زندگی مانند کودکی، نوجوانی، جوانی و میانسالی و نیز در نقشهای پسری، پدری، همسری، برادری، فرماندهی، امامت و شهروندی یک پرونده آموزشی بسیار توسعه یافته داشته اند و? می توان از هر کدام از این فصلها یک کتاب قطور زندگی تألیف کرد. به طور نمونه، وقتی کوچک بوده و در بین خانواده اش می بینیم با مادر، جدشان و نیز خواهران و برادرانشان روابط گرمی داشته و خانواده ای صمیمی و مهربان دارند و حسین (ع) مهربانترین آدم است. در حدیث کساء می بینیم، چگونه ادبیاتی به کار میبرد: وقتی وارد خانه می شوند، عنوان می کنند: «بوی بهشت و بوی جدم می آید» گفتن همین کلمه به پدربزرگ و مادرشان نشان می دهد که اینها یکدیگر را استشمام می کردند و هر کدام نوعی زندگی بهشتی داشته اند و پدربزرگ در زیر عبا، القاب زیبایی به امام حسین(ع) می دهند، «تو شافع امت و پرچمدار منی». مادر به پسرشان می گویند: «نور چشمم و میوه دلم هستی». این ادبیات اگر در زندگی ها حاکم شود، فرزندان وقتی بزرگ می شوند، سرخورده و عقده ای نمی شوند و دیگر دچار خشونت و پرخاش و فرار از خانه نمی شوند. یا در روابط با خواهر می بینیم، حضرت زینب (س) چنان برادر را دوست دارند که سه برادر، خواهر را در سفر به کربلا همراهی می کنند تا او عفافش حفظ شود. حضرت زینب(س) و امام حسین(ع) به حدی با هم مهربان و صمیمی هستند که خواهر در زمان ازدواجشان شرط می کند که من هر روز باید برادرم را ببینم. متأسفانه دیده می شود که برخی برادران، خواهرانشان را اذیت کرده و به آنها تحکم می کنند و گاهی حق آنها را می خورند تا جایی که بینشان? کینه های بزرگی به وجود می آید، اما در سیره زندگی آن بزرگوار می بینیم، حسین(ع) طوری با خواهرشان برخورد کرده اند که سه روز از عقد حضرت زینب(س) گذشته بود و ایشان ناراحت بودند، وقتی علت را از این بزرگوار جویا می شوند؟ پاسخ می دهند: «من سه روز است که حسین(ع) را ندیده ام.» این روابط عاطفی به گونه ای ادامه دارد که زینب(س) تا دم مرگ هم با برادرش ایستادگی می کند و در گودال قتلگاه هم بالای سر او می ایستد و زیر نیزه شکسته ها، برادر را جست و جو می کند و حضرت زینب(س) وقتی حضرت علی اکبر(ع) شهید می شوند، طوری بی قراری می کند که گویی پسران خودشان شهید شده اند و برای فرزندان خود آن سوگواری ها را نمی کند. یا در برخورد ایشان با امام حسن(ع)، ایشان حرمت برادر بزرگشان را به خوبی حفظ می کنند در صورتی که ما هم اکنون در زندگی هایمان کمتر احترام بزرگتری و کوچکتری را نگه می داریم، اما می بینیم که تا امام حسن(ع) بودند، سیدالشهدا(ع) روی حرف ایشان حرفی نمی زدند و به او اقتدا می کردند و مردم ایشان را تحریک می کردند که تو خلیفه و رئیس باش، اما ایشان قبول نمی کردند و برادرشان امام حسن(ع) را به آنها نشان می دادند . سبک زندگی حسینی در احسان به فقرا، بخشش و سخاوتمندی چه وجوه متمایزی دارد؟ باید بررسی بیشتر کنیم تا بدانیم سبک زندگی حسین (ع) چگونه بوده که همه از ایشان راضی ?بوده اند، حتماً حقوق اطرافیان را ادا کرده، زیاده خواهی و حسادت نداشته اند. زندگی حسین(ع) به گونه ای بود که در بین او با دیگران رقابت، عداوت و کدورت نبوده است. به عنوان نمونه، برادر دیگرشان حضرت عباس(ع) فدایی ایشان بودند و امام حسین(ع) را جز تا زمان شهادت، برادر خطاب نکردند. در همین سوره انسان که در شأن امام حسین(ع) نازل شده است: زمانی که امام حسین (ع) بیمار? می شوند، مادر برای سلامتی ایشان روزه نذر می کند که وقتی اسیر، فقیر و یتیم در منزل آنها می آید، غذایشان را به آنها می دهند، اما با این حال سیدالشهدا(ع) ناراحت نمی شود؛ اینها سبک زندگی دیگر خواهی و سودرسانی را می رساند. زمانی که حضرت عباس(ع) لب رود می روند تا برای کودکان خیمه آب بیاورند، جرعه ای آب هم نمی نوشند، این نشان می دهد که تربیت از درون خانواده شروع می شود و آنها در یک خانواده منسجم، معنوی، گرم و مؤدب و امن پرورش یافته اند. اما متأسفانه هم اکنون کانون گرم خانواده با ماهواره ها، تلفنهای همراه و شبکه های اجتماعی اینترنتی از? هم پاشیده و اعضا تا حد زیادی از هم دور شده اند. در زیارت عاشورا می خوانیم: «اللهم محیای محیا محمد و آل محمد»، (محیا) یعنی چگونه زیستن و زندگی ما باید با الگوگیری از این عزیزان در زندگی فردی با عبادت و معنویت باشد و نگذاریم جاهلیت و خباثت درون زندگی هایمان تأثیری بگذارد. در زمان حادثه عاشورا نیز عاطفی ترین صحنه ها اتفاق می افتد و افراد این خانواده یکدیگر را ترک نمی کنند و جوانان بنی هاشم که پر از آرزوها بودند، ترجیح دادند قطعه قطعه شوند، رگهایشان بریده شود، چاک چاک شوند و لب تشنه باشند. این همان خانواده زهرا و علی(ع) است که دور هم جمع شده اند. رقیه و امام سجاد و باقر(ع) هم به آنها اضافه شده اند و دفاع می کنند و در اینجا حرف از عصبیت و قبیلگی نیست، اما صحبت از عشق به خدا و ایمان است و ارتباطات این افراد به صورت ایمانی به هم متصل است. امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا 40 سخنرانی ?کرده اند که این مطالب ثبت شده اند و ایشان نمی خواستند کسی بدون اتمام حجت نزد ایشان بماند و بجنگد و در سخنرانی هایشان افراد را توجیه می کردند تا آنها کور و کر نمانند. در سبک زندگی اسلامی، سخاوت مسأله عجیبی بوده است؛ امام حسین (ع) سرش را در راه حق داد و پسرانش را فداکرد، اما در دوران حیات هم زیاد اهل بخشش بوده اند و فقرا را اطعام می کرده اند و هر کسی گرفتار می شده، نزد ایشان می آمده و درخواست می کرده است. آیا این سبک، سبکی آرمانی است که بشر حتی توان نزدیک شدن به آن را نیز ندارد؟ ما باید مقاطع مختلف زندگی امام حسین(ع) را برای سبک زندگی اسلامی مورد بررسی قرار دهیم و آن را به عنوان خمیر مایه ای در اختیار افراد جامعه و حتی جهانیان بگذاریم تا دیگران بفهمند در دنیایی که همه فکر می کنند، باید به فکر خود باشند، می توان به دیگران و مشکلات آنها نیز اندیشید. منبع:قدس [ سه شنبه 93/8/20 ] [ 7:49 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
استشمام بوی سیب از حرم امام حسین(ع)، ویژگی عجیبی است که چند کتاب معتبر به آن اشاره کرده اند.
![]() نگاهی به منابع روایی و کتابهای معتبر شیعی، راز بوی سیب را این طور می گشاید: در کتاب شریف «بحارالانوار» جلد 43 ، صفحه 289 ماجرای عطر سیب به نقل از «حسن بصری» و «ام سلمه» این طور آمده است :«حسنین وارد شدند بر رسول خدا، و جبرئیل در نزد آن حضرت بود. پس ایشان در اطراف او گردیدند، به گمان این که دحیهی کلبی است. جبرئیل، دست خود را حرکت داد، مانند کسی که از کسی چیزی بگیرد. پس سیبی و بهی و اناری آورد و به ایشان داد. روی ایشان از خوشحالی برافروخت و دویدند به نزد جد خود. حضرت از ایشان گرفت و بویید و فرمود: بروید نزد پدر و مادر خود. پس رفتند و هیچ یک از آن نخوردند تا این که پیغمبر به نزد ایشان رفت و همه با هم خوردند، و هر چند از آن میخوردند، به حال خود عود مینمود (بازمیگشت) و به همین حالت بود، تا زمانی که حضرت فاطمه علیهاالسلام وفات نمود. حسین علیهالسلام فرمود: که انار، مفقود شد، و چون امیرالمؤمنین علیهالسلام شهید گشت، به، مفقود شد، و سیب به حال خود بود، تا وقتی که آب را به روی ما بستند. پس چون تشنگی بر ما غالب میشد، آن را بو میکردم، اندکی تشنگی من ساکن میشد. عاقبت، چون تشنگی من به نهایت رسید، دندان بر آن فشردم و یقین به هلاک نمودم. حضرت سجاد علیهالسلام میفرماید که این سخن را از پدر بزرگوارم شنیدم یک ساعت قبل از شهادتش، و چون شهید گردید، بوی سیب از محل شهادتش استشمام میشد، ولی خودش را نیافتند، و این رایحه، در آن محل باقی است، و هر کس از زواربخواهد استشمام رایحهی آن را نماید، در وقت سحر، به زیارت رود که اگر از مخلصین باشد، آن را استشمام خواهد نمود.» مشابه این داستان را هم «ابن شهر آشوب» در کتاب «مناقب» جلد 3 ، صفحه 391 .بیان کرده است. ماجرای عطر سیب در کتاب منتهی الآمال نیز آمده است. منبع: باشگاه خبرنگاران [ چهارشنبه 93/8/14 ] [ 11:32 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
محرم سال 61 هجری قمری است و در صحرای کربلا، روزها... ساعتها... دقایق... و ثانیهها میگذرند و امام حسین (ع) با وجود اینکه هدفشان محو باطل و منکر و جبهه آن است، تلاش میکند که افراد هرچه کمتری در این جبهه قرار گیرند.
![]() رخدادهای هشتم ماه محرم الحرام سال 61 ه-ق در ادامه میآید: 1- قحط آب در خیمههای امام حسین (ع) در این روز آب در خیمههای سیدالشهداء (ع) نایاب شد."خوارزمی" در مقتل الحسین و "خیابانی" در وقایع الایام نوشتهاند که در روز هشتم محرم امام حسین (ع) و اصحابش از تشنگی سخت آزرده خاطر شده بودند؛ بنابراین امام (ع) کلنگی برداشت و در پشت خیمهها به فاصله 19 گام به طرف قبله، زمین را کند، آبی گوارا بیرون آمد و همه نوشیدند و مشکها را پر کردند سپس آن آب ناپدید شد و دیگر نشانی از آن دیده نشد. هنگامی که خبر این ماجرا به عبیداللّه بن زیاد رسید، پیکی نزد عمر بن سعد فرستاد که: "به من خبر رسیده است که حسین چاه میکند و آب به دست میآورد، به محض اینکه این نامه به تو رسید، بیش از پیش مراقبت کن که دست آنها به آب نرسد و کار را بر حسین و یارانش سخت بگیر". عمر بن سعد به دستور وی عمل کرد. 2- در این روز "یزید بن حصین همدانی (حمدانی)" از امام (ع) اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتوگو کند. حضرت اجازه داد و او بدون آنکه سلام کند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی چه چیز تو را از سلام کردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به کشتن آنها گرفتهای و آب فرات را که حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنها مضایقه میکنی؟ عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی، من میدانم که آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حساسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه کنم؛ آیا حکومت ری را رها کنم، حکومتی که در اشتیاقش میسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی که میدانم کیفر این کار، آتش است؟ ای مرد همدانی؛ حکومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبینم که بتوانم از آن گذشت کنم. یزید بن حصین همدانی بازگشت و ماجرا را به عرض امام حسین (ع) رساند و گفت: عمر بن سعد حاضر شده است شما را در برابر حکومت ری به قتل برساند. امام (ع) مردی از یاران خود به نام "عمرو بن قرظه" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند. شب هنگام امام حسین (ع) با 20 نفر و عمر بن سعد با 20 نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین (ع) به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علیاکبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص کرد. در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام (ع) که فرمود: آیا میخواهی با من مقاتله کنی؟ عذری آورد. یک بار گفت: میترسم خانهام را خراب کنند. امام (ع) فرمود: من خانهات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاکم را بگیرند. فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی که در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در کوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم "ابن زیاد" بیمناکم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند. حضرت هنگامی که مشاهده کرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمیگردد، از جای برخاست در حالی که میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند من میدانم که از گندم ری نخواهی خورد. ابن سعد با تمسخر گفت: جو، ما را بس است. پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیدالله نوشت و ضمن آن پیشنهاد کرد که حسین (ع) را رها کنند، چرا که خودش گفته است که یا به حجاز برمیگردم یا به مملکت دیگری میروم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت کند.
پی نوشت ها: - تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387 - www.rasekhoon.net منبع: ایسنا [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:11 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
از کوچه افشار که وارد میشویم، در اواسط کوچه سمت چپ کاشیهای فیروزهای تجلی میکند که بر روی آن نوشته شده بود، "حسینیه سادات اخوی"، درب چوبی حسینه که باز شود با فضایی غیر قابل تصور روبرو میشویم.
گزارش ما مربوط به تنها حسینیه ویژه بانوان(البته در سالهای اخیر مکانی نیز برای استقرار آقایان در این حسینیه قرار داده شده است) در کشور است که حاج جواد سادات اخوی متولی این مکان مذهبی است، مکانی که درست در چهار سرچشمه، کوچه افشار به صورت خیمه نمایان شده است.
حاج جواد که الان حدود 50 سال سن دارد و تنها بازمانده خاندان سادات اخویها است، گفت: حسینیه ویژه بانوان که در دوران قاجار برای رفاه حال عزادارن امام حسین(ع) توسط پدربزگ پدربزگش تاسیس شد، مورد استقبال زنان و دختران قرار گرفت، چرا که در آن زمانها مردها بد میدانستند که ناموسهایشان در عزاداری حسینیهها و تکیههای محرم در خارج از منزل شرکت کنند. ![]() این پیر غلام امام حسین(ع) بیان داشت: تاسیس حسینیه سادات اخویها باعث شد تا زنان هم با تجمع کنار یکدیگر بتوانند، عظمتی از عزای محرم را به نمایش بگذارند و با سرور و سالار شهیدان بیعتی دوباره داشته باشند. از کوچه افشار که وارد میشویم، در اواسط کوچه سمت چپ کاشیهای فیروزهای تجلی میکند که بر روی آن نوشته شده بود، "حسینیه سادات اخوی"، درب چوبی حسینه که باز شود با فضایی غیر قابل تصور روبرو میشویم. وارد حسینه که میشویم، دست چپ آبدارخانه بزرگی است که روی یک سنگ بزرگی صدها استکان چای قرار دارد، حاج جواد درباره این استکانها گفت: خانمهایی که برای عزاداری به این حسینیه میآیند، رسم دارند که برای گرفتن حاجات استکانها را باخود میبرند و وقتی حاجتشان برآورده شد، بازپس میآورند. ![]() البته به گفته متولی این هئیت، حاجتمندانی که یک استکان میبرند، پس از برآوده شدن حاجتشان 12 استکان به همراه قوری، قند و چای به حسنیه هدیه میدهند. حاج جواد سادات اخوی در پاسخ به سوال خبرنگار ما، مبنی بر اینکه چطور به اخوی شهرت پیدا کردهاید، پاسخ داد: پدربزرگ ،پدربزرگش در دوران شاهنشاهی مظفرالدین شاه به این شهرت دست یافت. وی درباره جزئیات این ماجرا گفت: روزی شاه به شدت مریض شد، طبیبان از او قطع امید کردند ولی بعد جد بزرگ ما به عیادت شاه رفت و در حقش دعا کرد که شاه پس از چند روز از بستر بیماری بیرون آمد و وقتی جویای نحوه مداوا و طبیبش شد، مشاوران گفتند که شما با دعای یک سید بهبود پیدا کردید. سپس شاه، جد بزرگ ما را فرا خواند و به او بیان کرد که شما از این پس "اخوی"(بردار) من هستید و اگر درخواستی مد نظرتان هست بگوئید تا اجابت شود. ![]() حاج جواد ادامه داد: جد ما نیز از شاه خواست تا حسینیه ساداتیه منطقه سرچشمه که قبلا شکل گرفته بود،گسترش پیدا کند وبزرگتر شود که سرانجام پس از گسترش این مکان به "سادات اخوی" معروف شد و مردم ما را نیز "سادات اخوی" میشناسند. به گفته این پیر غلام امام حسین(ع) از آن دوران تاکنون دهه اول محرم درب حسینیه برای عزاداری رو به بانوان کاروان امام حسین(ع) گشوده میشود که در 12 سال اخیر ایام فاطمیه و شهادت سایر امام و معصومان نیز به آن اضافه شده است. ![]() داخل حسینیه که وارد میشویم در کنار تمامی سیاهههای منقوش و قدیمی کتیبههای را میتوان دید که برای 130 سال گذشته است ولی در میان آثار تاریخی این حسینیه میشود به قدیمی ترین شیء اشاره کرد که در صندوقچه حسینیه نگهداری میشود و آن هونگی مربوط به 200 سال گذشته است که روی آن به طور مکتوب نوشته شده است، "وقف حسینیه سادات اخوی". حاج جواد میگفت: در این حسینیه هنوز رسم و روش گذشته اجرا میشود، به طور مثال خانمها برای پذیرایی از قهوه و نان قندی استفاده میکنند، چراکه در دوران قاجار به این روش از عزادارن پذیرایی میشده است. ![]() در بالای حسینیه منبری 4 پله داشت، از چوب ظاهرش مشخص بود که قدمتی کهن دارد، حاج جواد درباره این منبر گفت: مردم به نیت برآورده شدن حاجات زیر این منبر نماز میخوانند و این اعتقاد از دوران قاجاریه بوده است،و قنداقه اغلب پادشاهان قاجار از زیر این منبر عبور کرده است. وسط حسینیه جای حوضی بود که الان جایش خالی بود دقیقا مثل مسجد ارگ ولی با این تفاوت که الان دیگر آن حوض در حسینیه وجود ندارد و از سیمان پر شده است و جایش نیز زیر فرشها پنهان شده است. ![]() وقت رفتن بود، از خادمان هیئت پرسیدم که حاج جواد گفت: معمولا حسینیه خادمی جدید نمیگیرد و این سمت در این مکان از پدران به پسران ارث میرسد و این رسم هم از زمان گذشته بر جای مانده است . قبل از غروب بود که از حسینیه خارج شدیم، اما حاج جواد نگذاشت عکسی یادگاری با او بیاندازیم، سرانجام درب چوبی بر روی پاشنه چرخید و با قفلی بزرگ بسته شد. منبع: باشگاه خبرنگاران [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:10 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
یک معروف نباید معروف دیگری را از بین ببرد. لا قربة فی النوافل اذا اضرت بالنوافل. یعنی اگر مستحبی ضرر زد به واجب، آن مستحب دیگر قرب و ارزشی ندارد.
![]() نکاتی از سخنان حجت الاسلام قرائتی در شب ششم محرم را بخوانید؛ _آیا امر به معروف و نهی از منکر فقط مربوط به اسلام است؟ خیر. عقل سلیم می گوید وقتی کسی عقب عقب می رود به او بگوییم نیافتی. تمام مادران مسلمان و غیر مسلمان بچه های خود را امر به معروف و نهی از منکر می کنند. _امر به معروف حتی محدود به انسان هم نیست. در قرآن در سوره نحل داریم که وقتی حضرت سلیمان و لشگرش از محلی عبور می کردند، مورچه ای ندا داد که ای مورچه ها فرار کنید به خانه هاتان وگرنه له می شوید. آدمی که داد نزند از مورچه هم کمتر است. _امر به معروف یعنی غیرت. یعنی من روی دینم حساسم. انبیا لعنت می کنند کسانی را که امر به معروف و نهی از منکر نمی کنند. -امر به معروف گاهی آماری است و گاهی ضد آماری. یعنی همیشه حق با اکثریت نیست. مثلا 8 نفر در یک محیط بسته سیگار می کشند و یک نفر نمی کشد. آن 8 نفر نمی توانند به او بگویند ما 8 تاییم و تو یکی. پس برو بیرون و یا مثلا شب که وقت خواب است این 8 نفر می خواهند گپ بزنند و آن یک نفر می خواهد بخوابد. آن یک نفر تذکر می دهد و آن 8 تا می بایست یا بخوابند و یا از آن اتاق بیرون بروند. -چه زمانی امر به معروف کنیم؟ چه مکانی؟ با چه سنی؟ با چه شرایطی؟ معروف چیست؟ منکر چیست؟ -اول باید معروف و منکر را به درستی تشخیص داد و این خیلی مهم است. معروف و منکر هم همانند دین سلیقه ای شده است. در بعضی تکیه های سنتی روی دیوار نوشته شاهزاده علی اکبر علیه السلام. حضرت علی اکبر علیه السلام امامزاده بود. ولی چون حکومت ایران شاهنشاهی بوده، شاهزاده را از شاه گرفتند و علی اکبر علیه السلام را از کربلا. به این می گویند مخلوط شدگی. خمس نمی دهد می گوید به فقرا کمک می کنم. کدام اسلام شناسی این را تجویز کرده؟ -الان کسی در کاشان آب انبار بسازد منکر است، ولی 100 سال پیش ثواب هم داشت. نوشتن شعار زیبا با زغال بر روی دیوار زیبا حتما منکر است. -صلوات فرستادن هر جایی معروف نیست. زمان شاه هواداران شاه پای منبر آیت الله انصاری با صلوات سخنرانی وی را بر هم می زدند. -دختره حجابش عیب دارد. خانم محجبه به او می گوید قرتی. قرتی تو بدتر بود یا حجاب او. -دختره بد حجاب روز اربعین به من سلام کرد. به او گفتم خانم اربعین است، رعایت کن. گفت حاج آقا جواب سلام واجبه. من از رو رفتم. -همانطور که دعا زمان دارد امر به معروف هم زمان دارد. این کاشی وقتی می چسبد که سیمان خیس باشد. اگر آمادگی نباشد بدتر می شود. -ثواب تمامی عبادت ها در مقابل امر به معروف و نهی از منکر مانند قطره ای است در کنار دریا. -یک معروف نباید معروف دیگری را از بین ببرد. لا قربة فی النوافل اذا اضرت بالنوافل. یعنی اگر مستحبی ضرر زد به واجب، آن مستحب دیگر قرب و ارزشی ندارد. -عزاداری ها به نماز صبح صدمه نزند. مکه و کربلا رفتن ها به ازدواج بچه ها صدمه نزد. -امشب یک جوانی از من پرسید حاج آقا قمه زدن حکمش چیست؟ گفتم یک سؤال عقلی می کنم. اگه مریض شوی و بروی دکتر یک سری قرص تجویز کند بعد بروی یک دکتر دیگر او هم یک سری قرص دیگر تجویز کند کدام را می خوری. ان قرصهایی که همه دکترا می گویند خوب است می خوری یا قرصی که اینها تجویز کردند؟ توی مسائل اختلافی عقل سلیم می گه اونی که همه می گن درسته رو انجام بده. -قمه زدن را علمایی مثل امام و رهبر انقلاب و چند نفر از مراجع ممنوع کردند و یک یا دو نفر از مراجع اجازه دادن. ولی همه با هم اشک ریختن برای امام حسین علیه السلام را خوب می دانند. بعد هم پرسیدن حضرت عباسی اینقدر که روی قمه زدن حساسید روی نماز جمعه هم حساسید؟ گفت نه. -یک رقم عزاداری داریم که همه می گویند درست است. عقل می گوید اینگونه عزاداری کنیم. منبع: عقیق [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:8 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
وى نوجوانى است که پدرش در میدان کارزار به شهادت رسیده، شاید مادرش از میدان رفتن او نگران باشد.
![]() جنادة بن حرث سلمانى: وى با خانواده خویش حضور یافت و خود به امام پیوست و خانواده اش را به خانواده امام (علیه السلام) ملحق گرداند. پس از شهادت جناده همسرش به فرزند او عمر فرمان داد به یارى امام حسین (علیه السلام) بشتابد. عمر نزد امام آمد و از آن حضرت اجازه میدان خواست. امام بدو رخصت نداد و فرمود: ((وى نوجوانى است که پدرش در میدان کارزار به شهادت رسیده، شاید مادرش از میدان رفتن او نگران باشد)). نوجوان عرضه داشت: اتفاقا مادرم به من چنین دستور داده است. از این رو، امام (علیه السلام) به او اجازه میدان داد. عبدالله بن عمیر کلبى: او از منطقه ((چاه جعد)) به سوى امام (علیه السلام) شتافت و همسرش وى را سوگند داد تا او را با خود ببرد. عبدالله، زن و همه فرزندان خویش را با خود همراه ساخت و خدمت امام حسین (علیه السلام) رسید. خود به آن حضرت پیوست و خانواده خویش را به خانواده امام (علیه السلام) ملحق نمود. و آن گاه که به میدان کارزار شتافت، مادرش وى را به نبرد تشویق مى کرد و زمانى که به شهادت رسید، همسرش از خیمه بیرون آمد و نظاره گر او بود و خود را به بالین وى رساند و همان جا به شهادت رسید. مسلم بن عوسجه: وى خانواده خویش را نزد حسین (علیه السلام) آورد و خود به آن حضرت پیوست و خانواده اش را به خانواده امام ملحق گرداند. زمانى که مسلم بن عوسجه به شهادت رسید - همانگونه که در بیان شرح حال او پى بردید - کنیزش فریاد واسیداه! وا مسلم بن عوسجتاه! سر داد و سپاهیان دشمن بدین طریق از کشته شدن مسلم اطلاع یافتند. منبع: باشگاه خبرنگاران [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:7 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
یک فرقه خاص که سال گذشته با برنامهریزیهای گسترده و با سوءاستفاده از احساسات عزاداران اقدام به برگزاری مراسم قمهزنی دریکی از کارگاههای حاشیهای شهر قم کرده بود، امسال قصد دارد این مراسم را در حسینه های قم برگزار کند و آن را بهصورت زنده در شبکههای ماهوارهای پخش کند.
![]() این سنت حسنه را که حضرت امام صادق علیهالسلام بنیانگذار آن هستند، پیروان اهلبیت علیهمالسلام بهعنوان میراثی ماندگار، نسل به نسل نگهداری کردهاند و از آن بهرهبرداریهای فراوانی در جهت زنده نگهداشتن مکتب اهلالبیت به عملآوردهاند و در طول تاریخ همواره با الگو قرار دادن راه امام حسین (ع) توانستهاند دلهای خفته را علیه ظالمان و مستکبران بیدار کنند. درواقع نمونه بارز الگو گیری از نهضت عاشورا را میتوان پیروزی انقلاب اسلامی ایران دانست، امام خمینی (ره) بیش از هر کس دیگری در عصر خود با عمق نهضت عاشورا آشنا بود و با تکیهبر همین آشنایی بود که توانست مردم را به نام خدا و با شعار اللهاکبر و اینکه "خون بر شمشیر پیروز است” به صحنه بیاورد و نظام جمهوری اسلامی را تأسیس نماید، اما از همان زمان دشمنان اسلام و شیعه بیکار ننشستهاند و همواره در پی ضربه زدن به این نظام بودهاند. هرچند در طول 36 سال گذشته دشمن از تمامی ابزار خود برای ضربه زدن بهنظام استفاده کرد و هر بار با درایت و رهبری ولایتفقیه خنثی شد اما این شکستها هم موجب نشده دشمنان نظام مأیوس شوند و از هر فرصتی برای ضربه زدن بهنظام استفاده میکنند که ضرورت هوشیاری و آگاهی نسبت به اقدامات دشمنان بیشازپیش احساس میشود. در این میان در سالهای اخیر برنامهریزیهای معاندان اسلام و شیعه بر روی عزاداریها و هیئتهای مذهبی معطوف گردیده است، جایی که از همان روزهای نخست شروع نهضت خمینی در سال 1342، به نقطه ثقل مبارزات تبدیل شد و همواره با فرارسیدن عاشورا و شروع عزاداریها، کابوس رژیم شاهنشاهی شروع میشد. حال دشمنان با برنامهریزیهای گسترده و صرف هزینههای میلیاردی عزاداریهای سالار شهیدان را در تیررس برنامههای خوددارند و قصد دارند چهره اسلام و شیعه را نادرست معرفی کنند و درواقع هدفشان همان انحرافی است که در طی دهههای گذشته با سرمایهگذاریهای فراوان توانستند در اهل سنت ایجاد کنند و اکنون با گسیل آنها به کشورهای اسلامی همچون سوریه و عراق، آنها را به جان مردم بیگناه میاندازند. در این میان هدفگذاری برای ایجاد انحراف در عزاداریها به شهر مقدس قم معطوف گردیده است، جایی که پایههای نهضت امام خمینی (ره) در آنجا پیریزی شد و بهدرستی خاستگاه انقلاب نامیده شد اما در طی سالهای اخیر رخنه برخی از افراد و عقاید توسط یک فرقه خاص در برخی از هیئات مذهبی اتفاق زشتی است که باید جلوی آن گرفته شود. بر اساس اطلاعات بهدستآمده سال گذشته، نفوذ این فرقه خاص در بین عزاداریهای دهه اول محرم کاملاً آشکار و مشخص بود بهطوریکه در راستای ایجاد انحراف و نشان دادن چهره خشن از شیعه، سوله یکی از کارگاهها در شهرک شکوهیه توسط افراد و نوکران این فرقه اجاره گردیده و در روزهای تاسوعا و عاشورا با فریب جوانان و استفاده از احساسات آنها اقدام به قمهزنی کردهاند. این اتفاق نامبارک در حالی با برنامهریزی کشورهای استعمارگری همچون آمریکا و انگلستان در شهر کریمه اهلبیت (س) رخ میدهد که رهبر معظم انقلاب و مراجع عالیقدر بارها قمهزنی را نهی کرده و آن را اقدامی غیرانسانی و گناه اعلام کردهاند، بهطوریکه مقام معظم رهبری دراینباره میفرمایند: «هر کاری که برای انسان ضرر داشته یا باعث وهن دین و مذهب گردد حرام است و مؤمنین باید از آن اجتناب کنند قمهزنی علاوه بر اینکه از عرفی از مظاهر حزن و اندوه محسوب نمیشود و سابقهای در عصر ائمه، علیهمالسلام، و زمانهای بعدازآن ندارد و تأییدی هم به شکل خاص یا عام از معصوم، علیهالسلام، در مورد آن نرسیده است. در زمان حاضر موجب وهن و بدنام شدن مذهب میشود در هیچ حالت جایز نیست»(اجوبة الاستفتائات، ترجمه فارسی، ص 326.) اما افزون بر این فتوا، ایشان در بیاناتی دیگر حکم به ممنوعیت قمه زدن علنی و آشکار نمودهاند. ایشان در قسمتی از جواب نامه امامجمعه اردبیل مبنی بر اعلام تبعیت مردم اردبیل از نصایح و رهنمودهای رهبر انقلاب در مسئله عزاداری فرمودند: امروز این ضرر بسیار بزرگ و شکننده است؛ و لذا قمه زدن علنی و همراه با تظاهر، حرام و ممنوع است. حال به نظر میآید این فرقه با تغییر در استراتژی سال گذشته خود سعی دارد، همزمان با برگزاری عزاداری تاسوعا و عاشورا، قمهزنی را به درون شهر و برخی حسینیهها بکشاند و البته آن را بهصورت گسترده از طریق شبکههای ماهوارهای بهصورت زنده پخش کند. هرچند که این اقدام با برخورد قاطع مردم ولایتمدار و انقلابی قم روبرو خواهد شد اما در این میان دستگاههای انتظامی و نظارتی نباید اجازه چنین جولانی را به یک فرقه خاص که از آنسوی مرزها تغذیه میشود، بدهند. [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:7 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
کسی که در عزای ما بگرید و از مالش در عزای حسین صرف کند و در غم او بیخوابی کشیده و در حاجت عزادارانش بکوشد و در راه او تشنگان را آب دهد و به دشمنانش لعنت کند پاداشش بهشت است.
یکی از اموری که دارای ثواب و پاداش بی مانندی می باشد، خدمت در برپایی مراسم عزای سید و سالار شهیدان عالم حضرت سیدالشهدا (عَلیه السَلام) می باشد؛ چنانچه در این باره روایت شده است که مردی از اهالی بحرین بیان داشته است: من خیلی راغب شنیدن مراثی امام حسین (ع) بودم، شب و روز در مجالس سوگواری آن حضرت شرکت می کردم و هیچ امری نمی توانست مرا از رفتن به مجالس عزای اباعبدالله باز دارد یک سال شب نهم محرم، آنقدر در مصیبت آن حضرت گریستم که خسته شده و در کناری نشستم، خواب چشمانم را فرا گرفت و در خواب دیدم که در باغ بزرگی مثل باغ های بهشت قرار دارم و انواع و اقسام درختان دیده می شود و مرغان بر سر شاخه ها مانند مادر بچه مرده نوحه می کنند!
گفتم: سبحان الله این مرغان چرا اینطور ناله می کنند؟! با خود گفتم:این ناله ها نیست مگر به خاطر مولایم حسین(ع). به ناگاه صدای گریه ای شدید به گوشم رسید که نزدیک بود دلم شکافته شود. چند قدم به دنبال صدای گریه رفتم، کنار حوضی رسیدم دیدم بانویی کنار حوض نشسته پیراهن سفید پاره پاره ای در دست دارد و خون آن را می شوید! و به آثار جراحات نگاه می کند و می گرید چنانکه نزدیک است از گریه اش آسمان منشق شود و بر زمین فرود آید! می گفت: پدرجان ببین این امت با ما چه کردند؟ تا من به دنیا بودم حق مرا ضایع کردند و پهلویم را شکستند و ارث مرا گرفتند سپس مصائب ابن عمش را بیان داشت تا آنجا که گفت: این ها بس نبود که حسینم را کشتند. بعد فرمود: فرزندم چرا از نام خود خبر ندادی؟ شاید جد و پدر تو را نمی شناختند که با لب تشنه شهیدت کردند؟! ناگاه در طرف مشرق بدن بی سری را دیدم که می گفت: به حق خودت مادرجان من جد و پدر خودم را معرفی کردم مقام مرا ملاحظه نکردند، آب فرات را به رویم بستند، خود و اهل بیتم را تشنه گذاشتند! من قدم پیش نهاده و سلام کرده و عرضه داشتم این پیراهن پاره پاره و خونین و این بدن بی سر کیست؟! ناله ای جانسوز از دل برآورد و فرمود: من مادر این شهید مظلومم، من دختر پیغمبر این امتم، من مادر حسینم که امت جدش او را کشتند و ناگاه دیدم که بانوان چندی سر از جانب درختان مانند آفتابی که طلوع کند مویه کنان آمده و اطراف آن بدن بی سر نشستند. من از پیراهنی که آن بانو می شست سؤال کردم، فرمود: پیراهن پسرم حسین است که در روز عاشورا پوشیده بوده. گفتم: با آن چکار می کنی؟ فرمود: این پیراهن وسیله ی گریه ی من است تا روزی که آن را در دست گرفته و در عرصه محشر بایستم و به پروردگارم از ستم بنی امیه شکوه کنم و خدا از خشم من خشمگین خواهد شد و همه ظالمان به خانواده ی ما را جمع خواهد کرد و زبانه آتش آن ها را فرا گیرد. عرض کردم ای سیده: پدرم نوحه خوان فرزندت حسین بود خدا با او چه کرد؟ فرمودند: کاخی در مقابل کاخ های ما دارد عرض کردم: کسی که در عزای شما بگرید و از مالش در عزای حسین صرف کند و در غم او بیخوابی کشیده و در حاجت عزادارانش بکوشد و در راه او تشنگان را آب دهد و به دشمنانش لعنت کند چیست؟ فرمودند: بهشت است. همه ی این کارها کمک به ماست و مژده و بشارت بده به کسانی که به این امور مشغولند که در بهشت همسایه ی ما خواهند بود به حق پدرم و همسرم و فرزندم که روز قیامت تا کودکی از آن ها بیرون باشد به بهشت نخواهم رفت و این پیغام را به آن ها برسان.
پی نوشت ها: 1-دارالسلام، ترجمه کمره ای، ج2: 190. *سید رضا حسینی الازری، 72 داستان از شفاعت امام حسین (ع): 92-93. منبع:قدس [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 11:6 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |