یک فنجان بصیرت
چه فرقی می کند.
درعصر ارتباطات نفس بکشم یا قرون وسطا.
وقتی خبری ازتو نباشد.
دوره جاهلیت است.
اللهم عجل لولیک الفرج ....
|
انتشار تصویر سردار قاسم سلیمانی در عراق نشان میدهد که ایران استراتژی خود را تغییر داده و قدرت خود را به صورت علنی نشان میدهد. فرمانده نیروی هوایی سپاه ایران گفته است: اگر به خاطر ایران نبود کردستان عراق به دست داعش افتاده بود.
وبسایت شبکه العربیه (Alarabiya) وابسته به خاندان سلطنتی عربستان، در مقالهای با عنوان «خط قرمز ایران، عراق و سوریه» به تحلیل نقش جمهوری اسلامی ایران در منطقه و کشورهای عراق و سوریه پرداخته است.
در این مقاله آمده است: «اخیرا جمهوری اسلامی نسبت به حضور نظامی ترکیه در سوریه و سیاستهای خطرناک این کشور در سوریه و عراق به دولت آنکارا هشدار داده است. یدالله جوانی، فرمانده دفتر سیاسی سپاه پاسداران گفته است: "اگر آنکارا رفتار خود را تغییر ندهد بحران عراق و سوریه به ترکیه کشیده خواهد شد." به نظر میرسد در میانه نبرد علیه داعش، ایران توانسته است خطوط قرمز خود را با موفقیت و زور به کشورهای غربی و منطقهای بفهماند: عراق و مشخصتر از آن سوریه.»
نویسنده العربیه بر این باور است: «انتشار تصویر سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه در عراق نشان میدهد که ایران استراتژی خود را تغییر داده و قدرت خود را بصورت علنی نشان میدهد. امیرعلی حاجیزاده، فرمانده نیروی هوایی سپاه ایران در تلویزیون دولتی این کشور گفته است: "اگر به خاطر ایران نبود کردستان عراق به دست داعش افتاده بود".»
وی مینویسد: «نبرد جاری با داعش ایران را برجستهتر و بخشهای بیشتری از کمکهای نظامی، مالی، اطلاعاتی و مشورتی این کشور به بشار اسد را آشکار کرده است.»
این نویسنده می افزاید: «بخشی از این جریان به دلیل سیاست خارجی، ضعف و شکست امریکا و متحدان غربی این کشور در خاورمیانه است. از آنجاکه ایران و امریکا بصورت غیرمستقیم در نبرد هوایی و زمینی همکاری و هماهنگی دارند، امریکا و متحدان غربیاش تصمیم گرفتهاند سیاست کجدار و مریز را با نقش ایران در منطقه و درگیری نظامی این کشور در سوریه و روابطش با عراق در پیش بگیرند. بطور بنیادیتر، به نظر میرسد امریکا و متحدان غربی، خط قرمز ایران در رابطه با اسد را قبول کرده و به رسمیت شناخته است و در این راستا با اهداف جمهوری اسلامی مدارا میکنند.»
نویسنده ادامه می دهد: «وقتی موضوع به درگیری نظامی، مالی، اطلاعاتی و مشورتی ایران در سوریه میرسد، فاکتور دیگر این است که رهبران ایران به روشنی ضعف رئیسجمهور امریکا و رهبران غربی را احساس کردهاند. در موارد متعدد، اسد از خطوط قرمزی که توسط امریکا اعلام شده بود عبور کرد و اوباما پای حرف خود نایستاد.»
در پایان این تحلیل خصمانه ادعا شده است: «در حال حاضر، کمپین اصلی امریکا و متحدان غربی درخاورمیانه، مبارزه با داعش و نادیده گرفتن درگیری نظامی ایران در کشورهای دیگر و تلاش این کشور برای استیلا در منطقه است[!] مؤثرترین برخورد این است که بهطور همزمان به عملکرد چندجانبه جمهوری اسلامی در خاورمیانه -از جمله کمک نظامی، مالی، اطلاعاتی و مشورتی به اسد، درگیری نظامی تهران در عراق و یمن و فعالیت گروههای نیابتی شیعه در منطقه- و همچنین به جاهطلبیهای هستهای این کشور رسیدگی شود.»
منبع: جام نیوز [ چهارشنبه 93/7/30 ] [ 12:29 صبح ] [ باران ]
[ نظرات () ]
این روز ها با نزدیک شدن به محرم، زنان شاغل در کارخانه پرشین نوین پرچم، عاشقانه و سخت مشغول چاپ پرچم های محرم هستند. اینجا کارخانه حسین(ع) است.
[ دوشنبه 93/7/28 ] [ 7:9 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
امام حسین علیه السلام به یاران خود فرمودند: بدرستی که من در این سفر کشته خواهم شد.
کاروان کربلا در روز دوشنبه مورخ 25 ذی الحجه سال 60 هجری قمری پس از گذر از "القاع" به منزلگاه پانزدهم خود یعنی "بطن العقبه" رسید. این مکان نام دشتی است که در آن منبع آبی برای بنی عکرمه وجود داشت.
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: "حسین بن علی (ع) از «عقبة البطن» بالا رفت و سپس به یاران خود فرمود: بدرستی که من در این سفر کشته خواهم شد.
اصحاب گفتند: یا ابا عبدالله! چرا چنین می گویید؟
فرمود: به خاطر این که در خواب چنین دیدم.
اصحاب از خواب امام (ع) پرسش کردند. فرمود: در خواب دیدم سگانی به من یورش می برند که در میان آنها سگی دو رنگ بود که از همه درّنده تر به نظر می رسید."
به نقل از برخی مورخان امام حسین (ع) در این منزل با مردی از بنی عکرمه (عمرو بن لوذان) دیدار کردند.
منبع: باشگاه خبرنگاران [ دوشنبه 93/7/28 ] [ 6:27 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
حوادث سخت عاشورا و کربلا پنجاه سال بعد از وفات رسول الله(ص) واقع شد، آنهم به دست مسلمانان و پیروان رسول الله (ص) ، مردمی که معروف به تشیع و دوستی آل علی(ع) بودند به دست مسلمانان که شهادتین می دادند؛
حوادث سخت عاشورا و کربلا پنجاه سال بعد از وفات رسول الله(ص) آن هم به دست مسلمانان و پیروان رسول الله (ص) واقع شد. مردمی که معروف به تشیع و دوستی آل علی(ع) بودند به دست مسلمانان که شهادتین می دادند؛ نماز می خواندند، روزه میگرفتند و حج می رفتند به آئین اسلام، ازدواج و اموات خود را به خاک می سپاردند به دست کسانی که با علی(ع) و پیامبر(ص) زندگی می کردند؛ آن همه با کرامت ها و صحبت ها و نمازخواندن های پیامبر(ص) و علی(ع) مأنوس بودند.
شاید نتوان گفت منکر اسلام بودند و به عبارتی حتی منکر امام حسین (ع) هم نبودند و به جرأت یقین داشتند مقام امام حسین(ع) افضل از یزید است. لذا یک سوالی در اینجا مطرح میشود که چطور شد که اولا حزب ابوسفیان زمام حکومت را به دست گرفت؟ ابوسفیانی که قائد اعظم مشرکین بود و با پسرش معاویه دوش به دوش با اسلام می جنگید و همان معاویه سی سال بعد از وفات پیامبر(ص) والی شام و سپس بیست سال خلیفه مسلمین(!)شد. ثانیاً خودِ شیعیان ظاهری، قاتل امام شدند. کوفیان در عین علاقه به اهل بیت(س) و حسین (ع) با او جنگیدند و به اسم اسلام و با ظاهری موجه و مسلمان گونه پسر رسول خدا را سر بریدند. این حادثه به نظر میرسد که بنا بر سه دلیل رخ داد. اول به خاطر رعب و وحشت بود که از زمان زیاد (پدر ابن زیاد یا عبیدالله بن زیاد) و معاویه شروع شد و خود عبیدالله بن زیاد هم با کشتن میثم تمار رشید هجوی، مسلم بن عقیل، هانی بن عروه و … آنها را مرعوب تر ساخت و نمی توانستند مطابق عقل خودشان تصمیم بگیرند. این موضوع از اشتباه و گناه عظیم قاتلان پسر پیامبر چیزی کم نمی کند و بلکه انان را متهم تر میسازد؛ چراکه وظیفه آنان بود دوشادوش پسر پیامبر مقابل ظلم و فسق آشکار به مبارزه بپردازند . اما در مجموع این مسئله یکی از نکاتی است که باید در نظر گرفته شود. دومین دلیل اینکه بخاطر حرص ، طمع و علاقه ای که به زر و سیم و جاه و مقام داشتند دست به این اقدام شنیع زدند. افرادی مانند عمر سعد وقاص به دلیل تصاحب جاه و مقام و ثروت به مبارزه به امام حسین(ع) شتافتند که البته هیچ گاه به خواسته خود نرسیدند و یا اگر رسیدند برای مدت زمان کوتاهی این اتفاق افتاده است. در تاریخ امده که پس از حادثه روز عاشورا چه بر سر این قوم کافر و ظالم آمد و خداوند متعال چگونه پاسخ دشمنی و شقاوت افراد حاضر در صحنه کربلا را به آنان داد. دلیل سوم و مهمترین دلیل ضعف ایمان آنها بود که در زمان پیامبر(ص)،علی(ع) و حسن بن علی (ع) ضعف خود را در غزوه ها و میدان های مختلف نشان داده بودند. آنها در اکثر مواقع که نیاز به حضور مسلمانان در صحنه بود یا از این کار تمرد می کردند و یا با بهانه های واهی حتی اجازه چنین کاری را به دیگران نمی داده و کارشکنی میکردند و همین امر نیز موجب شد تا امام حسن(ع) به صلح تن دهد.
منبع: دانا [ دوشنبه 93/7/28 ] [ 6:27 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
نامه ای که اشک را مهمان چشم های بچههای جهادی میکند...
کلا از این جور اتفاق ها خیلی در اردوهای جهادی می افتد. نامه هایی که بچه ها می نویسند، درد دل هایی که مادر ها دارند،بغضی که می توانی رد آن را در نگاه سنگین پدرها ببینی... بچه های جهادی دلشان صندوقچه این جور حرف هاست. حرف های دلی. حرفهایی که مالِ دل کویر است. فقط می توانی در روستا آن ها را ببینی و بشنوی. حالا هر چه قدر هم من بگویم،بچه مرفه های تهرانی که اوج سختی کشیدن شان ترافیک اتوبان صدر است،چه می فهمند از حرف های من؟ چه می فهمند که خانه نداشتن کبری چه دردی به جان بچه های حهادی می دهد. چه می فهمند این که کبری "خامنه ای" را دوست می دارد چه قندی در دل ما آب می کند...
هیچ. این را بخوانید. این یکی از هزار نامه جهادی است. نامه ای که کبری نوشته برای بچه های جهادی. نامه ای که اشک را مهمان چشم های بچههای جهادی میکند...
اما ما مخلص توییم کبری جان...
منبع: خبرگزاری دانشجو [ یکشنبه 93/7/27 ] [ 4:27 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
عبدالرحمن بن کثیر به نقل از جعفربن محمّد به نقل از پدرش به نقل از جدّش به نقل از حسن بن على علیهالسلامـ در بیان آیه شریفه «نَدْعُ اَبْناءَنا وَاَبناءَکم...»ـ: پیامبر صلیالله علیه و آله خارج شد در حالى که از «اَنْفُس»، پدرم با او بود و از فرزندان، من و برادرم بودیم و از زنان از میان همه مردمان، مادر من فاطمه بود. ما خاندان او و گوشت و خون و جان اوییم، ما از او هستیم و او از ماست.
متن حدیث: عَبدُالرَّحمنِ بنُ کَثیرٍ عَن جَعفَرِ بنِ مُحَمَّدٍ عَن أبیهِ عَن جَدِّهِ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ علیهم السلام ـ فی بَیانِ قَولِهِ تَعالى : «نَدعُ أبناءَنا وأبناءَکُم ...» ـ : أخرَجَ رَسولُ اللّه ِ صلی الله علیه و آله مِنَ الأَنفُسِ مَعَهُ أبی ، ومِنَ البَنینَ إیّایَ وأخی ، ومِنَ النِّساءِ اُمّی فاطِمَةَ مِنَ النّاسِ جَمیعًا ، فَنَحنُ أهلُهُ ولَحمُهُ ودَمُهُ ونَفسُهُ ، ونَحنُ مِنهُ وهُوَ مِنّا. «أمالی الطوسیّ، 564 / 1174، ینابیع المودّة،1/ 165 /1 » منبع: مشرق [ یکشنبه 93/7/27 ] [ 2:17 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
زائری میگوید: آن اوایل کسی مثل شهید عراقی جلوی امام آستین کوتاه میپوشید، رجایی سبیلش بلند و ریشش کوتاه بود، بعضی از شهدای 7 تیر با کراوات عکس دارند، هیچکدام از آنها در اول انقلاب مسئله اصلی نبود. جابهجایی اولویتها نقطه ضعف ما شد.
حجتالاسلام محمدرضا زائری را شاید بیشتر به نوع زاویه نگاهش در مسایل فرهنگی و تهورش دربیان این دیدگاه ها بشناسند. حجت الاسلام زائری از چهره هایی است که با وجود اینکه خود تحصیلکرده حوزه است ابایی از صحبت درباره آسیب ها و چالش های این فضا ندارد. در این مصاحبه با او درباره معضلات پیش روی جامعه ایرانی در حوزه فرهنگ عمومی به گفتگو نشسته ایم. زائری صراحتا از این نکته سخن می گوید که یکی از مشکلات اساسی ما عدم شناخت اولویت های فرهنگی است. او معتقد است که اولویت اصلی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به کلیت جامعه است نه فردی که در گوشه ای گناه میکند.
موسسه فرهنگی سرچشمه مدتی است تحت مدیریت او به یک پاتوق و مجموعه مهم و اثرگذار فرهنگی تبدیل شده است. فعالیتهای هنری، ادبیف اندیشهای و محافل بحث و گفتگو در این مجموعه هر روز با استقبال بیشتری از سوی مخاطبان در سنین مختلف مواجه میشود. محل سابق حزب جمهوری اسلامی که روزگاری فضای سیاسی و اعتقادی جامعه را مدیریت میکرد، امروز دوباره به یک محفل فرهنگی و دینی قدرتمند تبدیل شده است. بسیاری حجتالاسلام زائری را به کادرسازی و تربیت نیروهای جوان و کارآمد در حوزه فرهنگ میشناسند و به حق ویژگی اصلی او و نیروهایش نگاه دقیق و به اندازه به مسائل اصلی حوزه فرهنگ است. زائری بیشتر بر مولفههای پرورشی و تربیتی در حوزه فرهنگ متمرکز است و همین امر باعث شده که در زمینههای مختلف فرهنگ عمومی و تخصصی عرصه فرهنگ بتواند افرادی را پرورش دهد که اهل کار و عملیات میدانی، رسانهای و هنری باشند. این توانایی به دلیل این است که زائری خود در کف اجتماع حضور مییابد و با مخاطبان خود با زبانی دیالوگ می کند که برگرفته از فهم و ادبیات خود آنها جلوه میکند. این زبان و قلم زمانی رساتر شده است که یک روحانی تربیت شده حوزههای علمیه دانش و فکر خود را در هدایت این مسیر روز به روز تقویت کرده و تیم همراه خود را تجهیز تئوریک، محتوایی و عملیاتی میکند. چیزی که بخش قابل توجهی از افراد و مسئولان به اصطلاح فعال در عرصه فرهنگ به معنای واقعی کلمه از آن بیبهرهاند و گله رهبر معظم انقلاب در چند سخنرانی اخیرشان در سال جاری و در حوزه فرهنگ را هم در بر داشته است. چه بسا زائری این رویکرد را از استاد بزرگ خود مرحوم آیتالله مجتبی تهرانی آموخته باشد. کمتر فعال فرهنگی یافت میشود که بنای فعالیت خودجوش اثرگذار داشته باشد و استقبال و روی گشاده حجتالاسلام زائری و مجموعه فرهنگی سرچشمه تهران مواجه نشود. بخش قابل توجهی از این گفتگو با او به تحلیل رفتار فرهنگی جامعه ایرانی اختصاص دارد که در ادامه میخوانید: *به عنوان سوال اول با طرح این مساله در خدمت شما هستیم که در حال حاضر جامعه ما شاهد افتراقی میان فرهنگ عمومی و فرهنگ نخبگانی است. این موضوع مصادیق مختلفی هم دارد. به عبارتی میتوان گفت در عرصههای سیاستگذاری فرهنگی، مسئولین، متولیان و سیاستگذاران فرهنگی در عالم دیگری تنفس میکنند که با عالم مخاطب متفاوت است. تحلیل شما در این خصوص چیست و آینده این مساله را چگونه میبینید؟ به دو دلیل فکر میکنم این فاصله در حال بیشتر شدن است. یک دلیل این است که سرعت تحولات اجتماعی به دلیل ورود فناوریهای ارتباطی بیشتر شده است. لذا سرعت تحولات اجتماعی نیز، سریعتر ومحسوستر شده است. دلیل دیگر اینکه شاید در اثر همین تغییرات و تحولات سریع، فاصله مسئولین ما با مخاطبان و شهروندان در حال بیشتر شدن است. فاصله زیاد برآورد و بیگانگی مسئولان با اقتضائات و نیازهای مخاطب عام وقتی مسئولین ما به دلایل و ملاحظات امنیتی کمتر در جامعه حاضر میشوند و سوار اتوبوس و تاکسی نمیشوند، وقتی که مسئولین ما از شبکههای اجتماعی و شبکههای ماهوارهای استفاده نمیکنند در حالی که بخش زیادی از مخاطبان ما از شبکههای اجتماعی و ماهوارهای استفاده میکنند به مرور این فاصله بیشتر میشود و مسئولین ما با مخاطب و زبان مخاطب عام و اقتضائات و نیازهای مخاطب عام بیشتر بیگانه میشوند و در عمل فاصله میان آنها و مخاطبین بیشتر میشود. به غیر از سالهای ابتدایی بعد از انقلاب که بعضی از ملاحظات امنیتی نبود حضور مسئولین در اجتماع بیشتر از الان بود. مدیران کشور در سطوح و عرصههای مختلف در مساجد و پایگاههای بسیج حاضر میشدند. لذا ارتباط مردم با آنها بیشتر بود. هر چه بیشتر زمان میگذرد این فاصله در حال بیشتر شدن است. *در بحث آسیبهای فرهنگی آیا میتوان گفت مادامی که عدم همزمانی و همبستر بودن ذهنی فرهنگسازان با مخاطبان وجود دارد باید شاهد تداوم چنین روندی بود؟ نکتهای را باید متذکر شوم و آن اینکه منظور من فاصله میان مسئولین فرهنگی با مخاطب است نه فاصله میان فرهنگسازان و مخاطب. اتفاقا معتقدم که فرهنگسازان ما اگر با مخاطب فاصله داشته باشند نمیتوانند بر مخاطب تاثیر داشته باشند. در حال حاضر باید گروههای مرجع را بازتعریف کرد. الان مخاطب ما از کسانی تاثیر میپذیرد که اتفاقا به او نزدیک است. مثلا اگر کسی در حوزه مسائل دینی از یک عالم دینی متاثر است میتواند با ایشان ارتباط مستقیم و نزدیک داشته باشد به این صورت که میتواند هر روز در مجلس درس ایشان حاضر شود. اما این ارتباط نزدیک میان مخاطبان و مسئولین و مدیران وجود ندارد. البته که باید که نگران ایجاد فاصله میان فرهنگسازان و مخاطبان نیز بود. چرا که در صورت وقوع چنین امری تاثیر آنها بر مخاطب از بین خواهد رفت. همان اتفاقی که درخصوص جریان روشنفکری روی داده است. جریان روشنفکری زمانی که با مخاطب عمومی فاصلهاش زیاد شد تاثیرش بر مخاطب کمتر شد. با توجه به این نکته باید گفت از این زاویه که فاصله و شکاف میان سیاستگذاران فرهنگی با واقعیتهای ملموس جامعه وجود دارد این موضوع یکی از آسیبها و چالشهای مهم فرهنگی کشور است. چرا که با توجه به شرایط کنونی که عرصه جنگ نرم است مدیران فرهنگی زمانی میتوانند نقش تعیین کننده داشته باشند که با مردم ارتباط نزدیک برقرار کنند. الان که از جنگ نرم صحبت میکنیم و شاهد واقعیت غیرقابل انکار نبرد دو جبهه فرهنگی غرب وجهان اسلام هستیم، طبعا اگر مدیر فرهنگی از عملیات فرهنگی، تحرکات فرهنگی دشمن و سطح و حجم آنها اطلاعی نداشته باشد نمیتواند دست به دفاع و حمله بزند. زمانی مدیر فرهنگی میتواند عملیات کند که به اطلاعات و اخبار روز اشراف داشته باشد. مدیر فرهنگی باید در لحظه وقوع تحولات، عرصه عملیاتش را رصد کند. اما اگر مدیر فرهنگی در پیله توهمش به سر برد گرفتار یک فضای انتزاعی و فارغ از عینیتهای فرهنگی جامعه خواهد بود که نه تنها نمیتواند با دشمن رو به رو شود بلکه نخواهد توانست در این فضا تاثیرگذار نیز باشد. *برآیند کلی پردازش مسائل فرهنگی تا چه حد با این روندی که اشاره کردید مطابقت دارد؟ برآیندها خیلی امیدوار کننده نیست. یک دلیلش این است که متاسفانه در ساختار اداری و مدیریتی کشور تصمیمگیریها و سیاستگذاریها مبتنی بر تحلیل دقیق اخبار نیست. یعنی مدیری میتواند تصمیمی بگیرد بدون اینکه از واقعیت بیرونی آگاهی داشته باشد. میتواند سیاستی را اعمال کند و چندین سال آن را اجرا کند بدون اینکه با واقعیت موجود جامعه ارتباطی داشته باشد. این واقعیتی است که نمیتوان آن را انکار کرد. همه ما چنین الزامی نداریم که سیاستگذاریها و تصمیمگیریهایمان مبتنی بر اخبار و واقعیات جامعه باشد. ما خود را مقید نمیدانیم که پژوهشی انجام دهیم یا آماری بگیریم و بر اساس آن سیاستگذای کنیم. در حوزه فرهنگ این موضوع چندان خود را عیان نشان نمیدهد اما در حوزههای صنعتی و اقتصادی چون محور مباحث کمّی، مادی و ملموس است به چشم میآید. دلیل دوم اینکه در حوزه فرهنگ دستگاههای فرهنگی متعدد تاثیر گذارند. مثلا اگر من به عنوان یک مدیر فرهنگی براساس آمار، اطلاعات و اخبار تحلیلی داشته باشم و بخواهم سیاستی خاص را در موضوع حجاب اعمال کنم دیگرانی از نهادهای سیاسی، مذهبی، انتظامی و امنیتی و رسانهای و خبری میتوانند روند سیاستگذاری من را مخدوش کنند. در فضایی که خیلی از ما به ریا، نفاق و تظاهر عادت کردهایم مدیر فرهنگی گاهی به جای اینکه بر اساس یک سیاست صحیح بخواهد عمل کند ناچار میشود دیگران را راضی کند. لذا برای اینکه امام جمعه فلان شهر یا مدیر فلان موسسه ناراحت نشود یا رئیس فلان نهاد گلهای نکند مدیران در یک بازی تظاهرگریانه به گونهای عمل میکنند تا با ظاهرسازی زمان را بگذراند. لذا اگر من مدیر فرهنگی باشم زمانی موفق خواهم بود که هیچ کاری انجام ندهم. و به جای کار فرهنگی برای حفظ پرستیژ و محبوبیت و مقوبلیت خودم لابی کنم. در نتیجه هیچ اتفاقی نمیافتد. چون همه اتفاقها ناشی از اقدام است. فضای پیرامونی ما اجازه رفتار انقلابی نمیدهد و ما را به سمت حفظ وضع موجود و تسلیم شدن در برابر آن هدایت میکند وقتی من بترسم از اقدام، طبیعتا از موضع انفعال در یک سکون و سکوتی به سر میبرم که اساسا با ذات انقلاب ناسازگار است. یکی از مشکلاتی که ما الان در حوزه فرهنگ داریم این است که ما از آرمانهای انقلابی حرف میزنیم که رسیدن به آن آرمانها، لازمهاش رفتار انقلابی است. اما فضای پیرامونی ما نه تنها اجازه رفتار انقلابی نمیدهد بلکه تمامی عوامل حاشیه ای ما را به سمت حفظ وضع موجود و تسلیم شدن در برابر آن هدایت میکند. *نسبت اجبار و فرهنگ را چطور تعریف میکنید؟ ممکن است در این مسیر یکه شما سخن میگویید اجبار خشونت آمیز به نظر برسد یا جلوههای دیگری داشته باشد. واقعیتی که نمیتوان انکار کرد این است که این اتفاقات در همه جای دنیا میافتد تفاوت در شکل عرضه آنها است. در واقع شما در اروپا و آمریکا هم میبینید که اشکال دیکتاتوری اتفاق میافتد. اما همان چماق را به سر ما میزنند. ما بلد نیستیم که چطور رای و نظر خود را به صورت جذابی حاکم کنیم. به طور طبیعی هر نظام حاکمی تلاش میکند که ارزشها و معیارهای خود را فراگیر کند و مردم را به آن دعوت کند و مردم را ملزم به رعایت آنها کند هیچ نظامی نمیتواند بگوید من به شکل کاملا خنثی و بدون موضع، ارزشهای خودم را مطرح میکنم هر که خواست بپذیرد و هر کس خواست نپذیرد. به نظر میرسد اصلا چنین نظامی قابل تصور نیست. مهم این است که آیا ما به یک هوشمندی و دقت رسیدهایم که آن چیزی را که میخواهیم به شکل جذاب و مقبولی عرضه کنیم که مخاطب نسبت به آن اقناع شود و با اختیار و اراده خودش به سمت آن بیاید یا نه. اختلاف خیلی از مدیران و سیاستگذاران فرهنگی بر سر همین است. نیاموختیم آن چیزی که میخواهیم را به شکل جذاب و مقبول عرضه کنیم معتقدم بسیاری از ارزشهای انقلاب را به شکلی میتوان عرضه کرد که نه تنها مخاطب نسبت به آنها احساس دافعه نکند بلکه با علاقه به سمت آنها بیاید. چون اعتقاد و باور ما این است که ارزشهای انقلاب و دین ارزشهایی هستند که با فطرت انسان سازگارند و در نهایت سعادت انسان را تامین میکنند و با آزادی حقیقی انسان سازگارند. چون اینگونه است طبیعتا ابایی از طرح آنها و پرداختن به آنها نداریم. اساسا آرمانهای انقلاب به همین دلیل در خارج از کشور جذاب هستند. امروز سالها از وقوع انقلاب اسلامی میگذرد اما روز به روز گرایش به سمت آرمانها و ایدهها و افکار حضرت امام(ره) و اندیشههای رهبرانقلاب بیشتر میشود. پس محور و معیارهای اساسی گفتمان انقلاب جذابیت و مقبولیت و مشروعیتش تضمین شده است و قابل خدشه نیست، آنچه مهم است اینکه در داخل کشور به دلایلی که الان جای بحثش نیست نتوانستهایم این ارزشهای انقلاب را به شکل جذاب، منطقی و حرفهای عرضه کنیم که مخاطب نسبت به آن احساس پذیرش روانتری داشته باشن. این را در حوزههای مختلف میتوان مثال زد. از حوزه ممیزی کتاب بگیرید تا سینما و مطبوعات. ما متهمیم که در جاهایی محدودیت داریم. در حالی که اگر مقایسه کنیم اتفاقا محدودیتهای ما در ایران بسیار کمتر از کشورهای دیگر است ولی شکل رفتار و برخوردمان شکل درستی نبوده است. *عدم اقناع مخاطب و عدم توجه به جذابیتها برای مخاطب چقدر در قلب و وارونگی اولویتهای مسائل فرهنگی موثر بوده است؟ آنچه اشاره شد راجع به تاکتیکهای انتقال پیام و نوع مواجهه با آنها بود. اما آنچه که شما به آن اشاره کردید در سطح بالاتری قرار دارد. به هر حال در یک نظام اولویتبندی وجود دارد. ما در اساس دین و اعتقاد اسلام هم با این موضوع مواجهیم. فلسفه تدرج احکام شرعی نیز بر همین اصل است. احکام الهی و وحی نیز به تناسب با شرایط و موقعیت زمان، مکان و مخاطب نازل شده است. احکام الهی در ابتدا به نحوی نازل میشدند که متناسب با مخاطبی بود که تازه اعتقادات دینی در او در حال شکل گیری بود. اولین احکام راجع به توحید، تعبد، عبودیت، بندگی، کرامت انسانی و آزادی روحی و معنوی انسان از قیدها و زنجیرها است. وقتی این موضوع تبیین میشود، آرام آرام بقیه مسائل مطرح میگردد. به عبارت دیگر آنچه که اساسی است رابطه خالصانه بنده با معبودش است. اگر این تحقق یافت برای تثبیت این رابطه اولویتهای بعدی مطرح میشوند. شاید سالها طول کشید تا مسائلی مثل حرمت شرب خمر یا وجوب روزه و حجاب و... مطرح شد. لذا پیامبر(ص) روز اولی که اسلام را مطرح کرد بحث ایشان حجاب و نماز و روزه و... نبود. رسالت ایشان اول با شهادت به یگانگی خدا شروع میشود و بعد آرام آرام حکم روزه، حج، حجاب و امثال آن و بعضی منعهای خاص را مطرح میکند. سالها طول میکشد تا این کلیت، همه اجزایش کنار هم قرار بگیرد. ما هم در برخورد با حوزههای مختلف فرهنگی و عرضه دین و آرمانهای انقلاب باید این اولویتها را داشته باشیم. در خارج از کشور هم دقیقا همین موضوع مطرح است. مثلا یک مبلغ از جمهوری اسلامی که به خارج از کشور می رود روز اول که با یک زن مواجه میشود به او نمیگوید روسری سرت کن. روز اول مسائل اساسی را به او میآموزد. خیلی از اوقات بعضی از خانمها در جلسات قرآن شرکت میکنند در حالی که حجاب ندارند. در این صورت آنها را بیرون نمیکنند. اما در داخل کشور بنا به دلایلی از جمله اینکه حاکمیت سیاسی را در اختیار داریم و وجود بعضی الزامات قانونی، باعث میشود نتوانیم این اولویتها را رعایت کنیم. *در بحث بیان چنین اولویتهایی، به نظر میرسد متولی فرهنگ بیشتر حوزه و روحانیت است. در قضیه عدم ارائه اولویتهای صحیح به مخاطب حوزه و روحانیت را چقدر مقصر میدانید؟ بدون هیچ تعارفی حوزه و روحانیت مقصر است. در سطح نظری، تئوریک، ذهنی و علمی حوزههای علمیه وظیفه دارند اولویتها را تعیین کنند و میزان اهمیت هر یک از این عناصر را در دین تبیین کنند. ما چرا امروز به جایی رسیدهایم که ربا حساسیت ما را تحریک نکرده و ما را نگران نمیکند اما حجاب ما را نگران میکند؟ البته حجاب مهم است در این بحثی نیست، اما باید از بابت ربا هم نگران بود. یا مثلا فرض کنید در برخوردهای ظاهری چرا وقتی کسی صورتش را با تیغ زده ما را بیشتر از غیبت کردن نگران میکند؟ در حالیکه مبانی دینی ما، ربا را بسیار خطرناکتر از بیحجابی و غیبت را بسیار زشتتر از تیغ زدن صورت میداند. چرا اولویتهای دینی در جامعه درست شناخته نشده است؟ حتی گاه متاسفانه از زبان کسانی که قرار است معرفی کننده حقایق دینی باشند اولویتها جابجا معرفی میشود. اتفاقا چیزهایی که کاملا اساسی است درست جا نمیافتد. مفهوم قیام سیدالشهدا دقیقا همین است. امام حسین(ع) قیام کرد و فرمود: «الا ترون ان الحقِّ لا یُعمل به و ان الباطلِ لا یتناهی عنه» فرمایش حضرت سیدالشهدا این است که «إِنِّیْ لا أَرَیَ الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً وَالحَیاةَ مَعَ الظّالِمِینَ إِلّا بَرَما» قیام امام حسین(ع) معنایش این است که «فَالْمَوْتُ فی حَیاتِکُمْ مَقْهورینَ وَالْحَیاةُ فی مَوْتِکُمْ قاهِرینَ». این معرفت دینی ما است. با وجود حکومت طاغوت نماز اول وقت خواندن، زندگی دینی نیست. قرآن تلاوت کردن از مصحفی که شاهنشاه آریا مهر منتشر کرده ترویج قرآن نیست. حفظ چادر با غیبت کردن متناسب نیست. اینها مبانیای هستند که امام خمینی(ره) به ما یاد داده است. اتفاقا همینها مبانی انقلاب اسلامی است. مگر شاه مخالف این بود که امام خمینی(ره) در قم باشد، زیارت برود و نماز جمعه بر پا کند؟ اگر ایشان به شاه میگفت میخواهم نماز جمعه برپا کنم آیا شاه مخالفتی میکرد؟ یا اگر ایشان میگفت میخواهیم مظاهر دینی را تقویت کنیم آیا شاه مخالف بود؟ باید بدانیم که اینها بخشی از تعالیم دین است. در این اواخر که شاه چارهای نداشت به راحتی در برابر این خواستهها تسلیم میشد اما مبانی و اولویتها بسیار بزرگتر از اینها بود. اولویت اصلی امر به معروف و نهی از منکر نسبت به کلیت جامعه و اساس حاکمیت بود نه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به فردی که در یک خیابان فرعی یا در گوشهای مثلا روزهخواری میکند. اوایل انقلاب مردم کمتر به ظاهرگرایی مشغول بودند/پیراهن آستین کوتاه مشکل نداشت و شهید کراواتی داشتیم *چقدر این اولویتها در جریان انقلاب اسلامی محقق شده است؟ به هر حال انقلاب اسلامی آمد و این مبانی را مطرح و این رویکرد را ایجاد کرد. اساس انقلاب اسلامی بر همین بود اما اینکه این اولویتها چقدر تبیین شد و مخصوصا این پیام چقدر به سالهای بعدی منتقل شد واقعیتش این است که ما در اینجا ضعف داریم. زمان وقوع انقلاب این اولویتها را میبینیم. در اوایل انقلاب مردم کمتر به ظاهرگرایی مشغول بودند. سالهای اول انقلاب کسی مثل شهید مهدی عراقی جلوی امام پیراهن آستین کوتاه میپوشید. هیچ کس به ذهنش نمیرسید که چرا وی جلوی امام آستین کوتاه پوشیده است. در حالی که شهید عراقی از اوایل شکلگیری انقلاب اسلامی تا پیروزی انقلاب در جریان انقلاب بوده و از نزدیکترین یاران امام خمینی(ره) بوده است. یا مثلا شهید رجایی سبیلش بلند و ریشش کوتاه است یا بعضی از چهرههای برجسته انقلاب مثل شهدای هفتم تیر با کراوات عکس دارند. هیچ کدام از آنها در اول انقلاب مسئله نیست. یک نفر یا یک روزنامه از جریان انقلابی نسبت به این موارد اظهار نگرانی نمیکند اما همین طور که جلوتر میآییم شرایط عوض میشود آن موقع مسائل کلانی مثل جبهه بندیها مطرح بود. آنچه مهم بود این بود که آیا شخص انقلابی است و در مقابل استکبار جهانی برای حفظ آرمانهای اسلامی ایستاده یا نه. به مرور که جلوتر میآئیم متاسفاته به دلیل اینکه قدرت حاکمیت جمهوری اسلامی بیشتر شد بیشتر به سمت حاشیهها رفتیم. به طور طبیعی وقتی حاکمیت استقرار مییابد به طور ناخودآگاه افراد فکر میکنند مشکل اساسی حل شده و باید سراغ جزئیات بروند مثلا زمانی که حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه جلوی اسرائیل ایستاد کسی نیامد به حجاب خانمی که از حزب الله لبنان حمایت میکرد و حجاب مناسبی نداشت ایراد بگیرد چون مسائل کلان تری مطرح است اما فرض کنید حزب الله در لبنان حاکمیت را در دست بگیرد احتمالا این مسائل هم در آنجا شروع میشود. منبع: تسنیم [ یکشنبه 93/7/27 ] [ 2:10 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
روز بیست و چهارم ذیحجه روزی است که رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصارای نجران مُباهَلَه کرد و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤ منین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود .
«همانا مثل خلقت عیسی از جانب خداوند همانند خلقت آدم ابوالبشر است که خدا او را از خاک بساخت، سپس بدان خاک گفت بشری به حد کمال باش. هماندم چنان گشت. سخن حق همانست که از جانب خداوند به تو رسید مبادا که هیچگاه در آن شک و ریب کنی. پس هر کس با تو در مقام مجادله برآید بعد از آگاهی تو به او بگو بیایید ما و شما فرزندان و زنانمان را بخوانیم و در دعا و التجا به درگاه خدا اصرار کنیم تا دروغگو و کافران را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازیم. این داستان به حقیقت سخن حق است و جز آن خدای یکتا خدای نیست و خداست که بر همه کار توانا و به همه حقایق داناست. (سوره آل عمران، 59-61)
پذیرش ادیان و قبول اندیشه الهی به عنوان آنچه که آدمی را از سردر گمیهای پیچدرپیچ زندگی میرهاند و به سوی آگاهی رهایی بخش رهنمون میکند هیچگاه از سوی پیامبران و امامان و نایبان آنها به اجبار نبوده است و انتخاب زندگی در روشنی و سفیدی و یا در وجه مقابل آن تاریکی و ظلمت به انتخاب خود انسان وابسته است. اینگونه است که مسئولیت تمامی اعمال آدمی و چگونگی حیات آینده را مستقیماً خود فرد مشخص کرده و دورنمای لحظات آینده برای هر کسی از چگونگی رفتارها و ایده آلهایش در زمان حال مشخص میشود. در پذیرش عقاید دینی آدمیان هیچگاه به تقلید و پذیرش بدون قید و شرط تشویق نشده بلکه همواره خطاب رسولان الهی به مردم برای اینکه راه و رسم پیشین زندگیشان را تغییر دهند و پا در مسیر بهتر و متعالیتری بگذارند رجوع به عقل و دلشان است، یعنی دو ابزاری که صدای بیدار و آگاهی درون صادق انسان به حساب آمده که اگر ابراز وجودشان محدود به نیازهای گذرای آدمی نگردد میتوانند حرکت آدمی را در جهت درست تا رسیدن به مقصد هدایت کنند که عبور از دقایق ناپایدار زندگی و رسیدن به نهایتی هر چند اندک برای انسان ارمغان آورنده آرامشی ماندگار است. با نگاه و تعمق به تاریخ حیات انسانها و نخستین اندیشهورزیهای ابتداییشان میتوان به روشنی دریافت که انسان از زمانی که چشم به روی جهان گوناگونیها میگشاید و سعی میکند تا حضور خودش را به اثبات و نیازهای زندگیاش را مرتفع کند هیچگاه خودش را تنها و محصور نمیداند بلکه به شکلی ذاتی خویشتن را وابسته به نیرویی مافوق تصور همه چیز میداند که بیاختیار به او وابسته است و بودنش را در پرتو اشارات نادیدنی او درک میکند که به سوی کمال در حرکتی مداوم است و عقل و دل آدمی هم وجود این ذات بیمنتها را مدام به انسان یادآوری میکنند. با این بیان شاید تصور شود که عقل و دل آدمی همیشه با هم و در جهت عمق بخشیدن نگاهش به زندگی همسو هستند، اما در گستره اندیشه ورزی و دینمداری انسانها نزاع عقل و دل خود حکایت گفتنی دارد و اینکه گاه حقایق به نفع عقل و گاه به سود دل مصادره میشوند و در نهایت آنچه در پرده مخفی میماند تشخیص درستی از نادرستی است. یکی از اموری که رسولان الهی همواره مردم را به آن دعوت کردهاند بیداری عقل و دلشان از خواب غفلت است که بتوانند در بحبوحه شک و تردیدها حقیقت را تشخیص دهند و از پیمودن راه درست منحرف نگردند. این امر به ویژه در زمان حیات و حضور رسولان الهی در میان مردم اهمیت بیشتری مییافت چرا که جامعه اسلامی در مراحل اولیه شکلگیری قرار داشت و دشمنیها هم برای ضربهزدن به ارکان و مبانی آن بیشتر احساس میشد. واقعه مباهله هم در زمانی به وقوع پیوست که نبیاکرم در مدینه به تبلیغ دین اسلام و عرضه آیات الهی میپرداختند تا اصول و مبانی دینی را با تلاشهای مستمرشان بنا نهند که کاملتر از ادیان پیشین میخواست سعادت دنیوی و اخروی انسانها را تضمین کند به شرط آنکه مردم با بهرهگیری از قوه تشخیص عقل و دلشان حقیقت و درستی را تشخیص داده و دستورهای الهی آن را اجرا کنند و نزاع دیرین عقل و دل باعث قربانی شدن حقیقت به پای اهداف ناپایدار زندگی دنیا نگردد که این امر به درایت و ایمان قاطع و صیقل خورده رسول خدا به مانند بسیاری امور دیگر که دشمنان اساس دین خدا را مورد شک و تردید قرار میدادند متحقق گشت و حقانیت دین الهی و رسول خدا و خاندان پاکش بیش از پیش بر مردم آشکار گشت. معنای مباهلهمباهله به معنای رهاکردن و قید و بند چیزی را برداشتن است، همان طور که ابتهال در دعا یعنی تضرع و زاری به درگاه باریتعالی و واگذاری امور به او تا خود هر طور که صلاح میداند به کارها سر و سامان دهد. مفهوم متداول مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است و اینکه وقتی در بیان حقیقت مسألهای از دین، عقل و استدلال و آیات روشن الهی کارگر نمیافتد دو گروهی که هر کدام نظر خود را دارند در محلی جمع میشوند و به درگاه خداوند دعا و تضرع میکنند تا خود حقیقت را آشکار و دروغگویان را رسوا سازد و مجازات کند. اصل ماجراروز بیست و چهارم ذیحجه روزی است که رسول خدا صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَاله با نصارای نجران مُباهَلَه کرد و پیش از آنکه خواست مُباهله کند عبا بر دُوش مبارک گرفت و حضرت امیرالمؤ منین و فاطمه و حَسَن و حسین عَلیهمُ السلام را داخل در زیر عبا نمود و گفت پروردگارا هر پیغمبری را اهل بیتی بوده است که مخصوص ترین خلق بوده اند به او خداوندا اینها اهل بیت منند پس از ایشان برطرف کن شک و گناه را و پاک کن ایشان را پاک کردنی پس جبرئیل نازل شد و آیه تطهیر در شاءن ایشان آورد پس حضرت رسول صَلَّی اللَّهِ عَلِیهِ وَ اله آن چهار بزرگوار را بیرون برد از برای مباهله چون نگاه نصاری بر ایشان افتاد و حقّیّت آن حضرت و آثار نزول عذاب مشاهده کردند جُراءَت مُباهله ننمودند واستدعای مصالحه و قبول جزیه نمودند و در این روز نیز حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در حال رکوع انگشتری خود را به سائل داد و آیه اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ در شانش نازل شد. در واقعه مباهله هم که قبلاً در میان عرب سابقه نداشت و با به وقوع پیوستن آن ایمان و صدق دعوت پیامبر(ص) بر همگان آشکار گشت و پیامبر(ص) به وسیله آن خاصان و نزدیکان خود را که نگاهدارنده دین الهی بودند به مردم شناساند، هیئتی از مسیحیان نجران به اتفاق چند نفر از روسا و بزرگان خود به نمایندگی برای گفتگو به نزد رسول الله آمدند تا درباره دعوت پیامبر(ص) آگاهی یافته و سؤالات خود که اساسیترینشان درباره جایگاه حضرت عیسی بود را با ایشان در میان گذاشته و پاسخی لازم و قانعکننده را دریافت کنند، اما وقتی پیامبر(ص) با منطق و استدلال و بیان آیات الهی چگونگی دعوت و رسالت خویش را بر آنها عرضه و دیدگاه صحیح و به حق را درباره ابعاد وجودی حضرت عیسی بر ایشان بیان کرد، مسیحیان نپذیرفته و بدون هیچ دلیل قانع کنندهای بر حرف خویش پافشاری کرده و راه لجبازی را در پیش گرفتند. رسول خدا از آنها خواست تا به مانند خود ایشان فرزندان و زنان و نفوسشان را در محلی گرد هم آورند و در آنجا در مقابل همگان از خداوند بخواهند تا حقیقت را روشن نموده و دروغگویان را به عذاب برساند. در روز موعود پیامبر(ص) تنها با اهلبیت خود علی (علیهالسلام) و فاطمه (س) و حسنین بدون اینکه جمعیت را همراه خود کنند در محل مقرر حضور پیدا کردند. مسیحیان که از پیش قرار گذاشته بودند که اگر پیامبر(ص) با جمعیتی بزرگ و سر و صدا پا به عرصه مباهله نهادند به هیچ عنوان عقبنشینی نکرده و مبارزه کنند وقتی آرامش و قاطعیت رسول خدا که تنها به همراه اهلبیتش به سراغ آنها آمده بود مشاهده کردند مباهله نکردند و راه مصالحه در پیش گرفته و به شرایط ذمه تن در دادند. اینگونه شد که پیامبر(ص) به مانند بسیار صحنههای دیگر مواجهشان با شکاکان پیروز شدند و ثمره آن را برای همیشه برای اسلام و پیروان آن باقی گذاشتند. مسیحیان نجران از رسول الله چه پرسیدند؟ و پاسخ پیامبر(ص)مسیحیان نجران با دو پرسش اساسی به نزد پیامبر(ص) آمدند و آن اینکه رسول خدا آنها را به چه چیز دعوت میکند؟ و اصرار بر اینکه عیسی (علیهالسلام) چون از پدری زاده نشده دارای مقام الوهیت و ویژگی فوق بشری و به تعبیر آنها فرزند خداست. رسول الله در پاسخ مسیحیان آنها را به پرستش خدای یگانه دعوت کرد و اینکه ایشان رسالت دارند مردم را از پرستش بتها بر حذر داشته و به سوی پروردگار عالمیان فراخوانند و اینکه عیسی (علیهالسلام) هم بندهای از بندگان خداست و حالات بشری داشته و نباید صفت الوهیت و فرزند خدا بودن را برای ایشان قائل شد. همان گونه که خداوند در آیه 59 سوره آل عمران صراحتاً به این امر اشاره کرده و هیچگونه شک و تردید را در آن جایز ندانسته و به عنوان مثال در همین آیه به آدم ابوالبشر اشاره شده که تنها به اراده پروردگار و بدون هیچ پدر و مادری از خاک حیات یافت و اگر این امر دلیل بر الوهیت و مقامی مافوق بشری بود به حتم آدم ابوالبشر بر عیسی (علیهالسلام) اولیتر بود که هیچگاه اینگونه نشد و به او مقام الوهیت تعلق نگرفت. تأثیرات خارجی مباهلهوقتی پیامبر(ص) خدا با توکل به ایمان ناب و استوارشان تنها با چهار نفر از خاصان ونزدیکانشان در مقابل دیدگان همه مباهله را پذیرفتند بیش از پیش حقانیت دین اسلام در دعوت به پرستش خدای یکتا و دوری از شک و تردید بر همگان به ویژه اعراب و مسیحیان آشکار گشت و همچنین رسولالله اهلبیت خودش را که آنها نیز مانند خودشان امانتدار اسرار الهی بودند به طور رسمی به مردم معرفی کردند تا سرآمدان خاندان نبوی و امامت به حق فرزندانشان را به مسلمانان بشارت دهند. آنچه که تا امروز همچنان به عنوان مستمسک همه دلشکستگان و حقیقتجویان برای پذیرفتهشدن در درگاه بنده نواز الهی پاس داشته میشود.
منبع: سایت شهید آوینی [ یکشنبه 93/7/27 ] [ 2:3 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
امام صادق(ع) فرمود: این مدبرات چهارگانه -چهار ملک جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل- از آسمان به شما و دوستانتان نگاه میکنند که انوار شما، بسیار زیباتر از انوار ستارهها برای آنها است...آنها هم انوار شما را مدح میکنند.
آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم به بیان برخی نکات پیرامون «حقیقت تشیع چیست و شیعیان چه کسانی هستند» پرداخته است که در ادامه به آن اشاره میشود:
واکنش شعلههای جهنم به عبور شیعیان ما در قرآن به آیات فراوانی برخورد می کنیم (به خصوص با توجه به روایاتی که از نبی اکرم و اهل بیت معصومشان در تفسیر و ترجمه این آیات آمده است) و همچنین به معارف زیادی از اهل بیت برخورد می کنیم، که طبقه ای به نام شیعه را تعریف می کند و فضائل آنها را بر میشمرد. بنده به چند آیه اشاره میکنم که ذیل این آیات، روایاتی از فریقین (شیعه و سنی) وجود دارد که منظور در آیه، امیرالمؤمنین و شیعیانشان هستند، مثلاً ذیل آیه «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ»(بینه/7) داریم که پیامبر به امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: مراد شما و شیعیانتان هستید. یا در سوره واقعه مردم را به سه دسته تقسیم کرده است؛ سابقون، اصحاب میمنه و اصحاب مشئمه. در روایت از ابن عباس هست که از وجود مقدس پیامبر(ص) سؤال شد که سابقون چه کسانی هستند؟ حضرت فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که «ذاک علی و شیعته» یعنی مقصود علی و شیعیانش هستند، منظور هم از اینکه میگویند سابق هستند یعنی «السابقون الی الجنه»؛ یعنی اینکه سبقت بر بهشت گرفتهاند. حقیقت ولایت معصوم که همام ولایت الله است، حقیقت بهشت است و کسی که سبقت در ولایت می گیرد، در واقع سبقت در بهشت میگیرد، «السابقون الی الجنه المقربون الی الله»، آنها مقرب به خدا هستند و «بکرامته لهم» خدا آنها را مورد کرامت قرار داده و در جای قرب مخصوصی قرار میدهد. *مدبرات چهارگانه چه کسانی را روی زمین مدح میکنند در واقع حقیقت نورالله، امام است و این نور در شیعیان آنها تجلی پیدا میکند. صفات و کمال شیعیان، فرع کمال امام است. «إِنْ ذُکِرَ الْخَیْرُ کُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاهُ»، پس اگر شیعیان به کمالی میرسند، فرع بر کمال امام است. ما در روایات بابی داریم که ائمه نور روی زمین هستند و بعد در روایات این هم هست که (مثلاً در عیون اخبار الرضا) امام کاظم(ع) فرمودند: جمعی از دوستان امام صادق(ع) در یک شب مهتابی که هوا هم کاملاً شفاف بود، به مهتاب و ستارهها نگاه میکردند و زیبایی و درخشندگی آنها را توصیف میکردند. امام صادق(ع) فرمود: این مدبرات چهارگانه که مقصود چهار ملک جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و عزرائیل هستند، هم از آسمان به شما و دوستانتان نگاه میکنند که انوار شما، بسیار زیباتر از انوار ستارهها برای آنهاست و همین طور که شما انوار ستارگان را مدح میکردید، آنها هم انوار شما را مدح میکنند، از این دست روایاتی که در مدح و فضیلت شیعه آمده فراوان است. *شمهای از فضایل طیف شیعیان این تعاریفی که از شیعه میشود دو دسته است، یک دسته آن برای کامل شدهها و شیعیان خاص است، ولی این آثار و روایاتی که من عرض کردم و روایات زیاد دیگری، مختص به شیعیان درجه بالا نیست و همه طیف شیعیان که به تعریف آنها میپردازیم، را در بر میگیرد، اینها مورد عنایت خداوند و معصومین هستند، در دنیا مورد توجهاند، مورد توجه عالم ملائکه هستند، عالم ملکوت از نور آنها استفاده میکنند و لذت میبرد و برای آنها استغفار میکنند، معصومین در دنیا مشتاق آنها و در آخرت شفیع آنها هستند. پیامبر(ص) فرمود: در روز قیامت حساب و کتاب شیعیان ما به ما سپرده میشود، سرپرستی آنها به ما داده میشود و ما هم از خدا تقاضا میکنیم، خطایی که بین آنها و خدا بوده است را ببخشد، آن خطاهایی را هم که بین خودشان بوده و حق الناس است (که خیلی بخشش آنها دشوار است) تقاضای هبه میکنیم و مردم به ما میبخشند و پاداششان را میگیرند و آن خطاهایی هم که بین خودمان است و به ما جفا شده است را میگذریم که ما بیش از همه اولی به صبر هستیم. پس فضایل طیف شیعیان، محبت در دنیا، شفاعت در آخرت، توجهاتی که خداوند به آنها دارد و مانند اینها است و البته از اینها که برشمردیم، وسیعتر است و ابوابی در روایات ما دارد و مرحوم مجلسی مجلداتی از بحار را در توصیف این دسته آوردهاند. *چه کسانی شیعه هستند؟/واکنش شعلههای جهنم به عبور شیعیان کسانی که ولایت پیامبر و اهل بیت او را پذیرفتهاند و از ولایت دیگران اعراض کردهاند، شیعه هستند. یعنی انحصار در ولایت آنها، البته آنها طریق ولایت الله هستند، اینها یک طیف هستند و درجاتی دارند که گاهی از آنها در روایات تعبیر به مؤمنین میشود، خیلی از این آثاری که بیان کردیم، کسانی که این خصوصیت را دارند، واجد دریافت این همه کمالات و ارزشها هستند، شیعه فضایل فوقالعادهای دارند و انوار الهی در وجودشان تجلی پیدا میکند. تعبیر عجیبی از امیرالمؤمنین(ع) داریم که میفرماید: وقتی که دوستان ما از جهنم عبور میکنند، خطاب میشود که خاموش شو، شعلههای جهنم به آنها با اصرار میگوید که زودتر عبور کنید که نور شما شعلههای من را خاموش میکند، شیعیان همچنین فضائل بالایی دارند که اگر تفسیر شود هر کدام ناظر به مقاماتی در عالم است. *اوصاف شیعیان خاص به روایت امیرالمؤمنین البته یک سری مقامات و صفات مخصوص هم برای شیعیان خاص است، روایت از حضرت علی(ع) داریم که حضرت اوصاف شیعیان را این گونه بیان میکنند: شیعیان خاص، شبها بیدار هستند، در اثر شب بیداری و عبادت رنگشان زرد شده است، چشمهایشان در اثر اشک مجروح شده و لبهاشان بر اثر مداومت بر ذکر خشک شده است و شکمهایشان خالی است و البته اوصاف عمیقتر و لطیفتری هم در روایات آمده است. گاهی عدهای به امام گفتهاند که ما شیعیان شما هستیم، ولی امام آنها را طرد کرده و فرمودند: شما محبین ما هستید نه شیعیان، گاهی برای پذیرفتن افراد به تشیع تکالیف دشواری بیان شده است، روایت داریم که فردی آمد و گفت ما شیعه شما هستیم. حضرت فرمود: اگر مثل ابراهیم خلیل شدید که «جاء ربه بقلب سلیم»(صافات/84) که وقتی بر پروردگارش وارد شد، با قلب سلیم وارد شد، در روایات قلب سلیم به «یلقی ربه و لیس فیه احد سواء»(5) تفسیر شده، یعنی قلبی که وقتی به ملاقات پروردگارش میرود، هیچ کسی جز خداوند در آن قلب نیست، فرمود: اگر این گونه شدید «انّ من شیعته لابراهیم» از شیعیان ابراهیم هستید، در روایات این عبارت به شیعه امیرالمؤمنین تفسیر شده است، البته ظاهر آیه حضرت نوح است. بعضی این را در روش تفسیر قرآن مشکل نمیدانند، اما اینکه آیه را به حضرت امیر تفسیر کنند، برایشان سنگین است، با اینکه کمالات حضرت امیر بسیار بالاتر از جناب نوح است. پس برای همه شیعیان فضائلی وجود دارد و البته فضائلی هم برای شیعیان خاص وجود دارد، مثل ابراهیم خلیل و سلمان که «منا اهل البیت» و حامل حقیقت ولایت هستند. شرط اصلی تشیع همان قبول کردن ولایت پیامبر و اهل بیت است و قبول نداشتن ولایت دیگران است. لذا افراد زیادی در کنار حضرت علی(ع) در جنگ بودند ولی شیعه نبودند و این فضایل شامل آنها نمیشد. *حداقل تشیع چیست/اینکه ما از چه نسلی به دنیا بیاییم تابع عوالم قبل است ممکن است که مؤمن گناهی داشته باشد، اما اولین اثر ایمان این است که حتی کسی که پایینترین مرتبه ایمان را دارد، نمیتواند لاابالی باشد و نسبت به گناه بیمبالات باشد. گناه را دوست ندارد و بی خیال نیست، نمیخواهد آن را انجام دهد و با نفس مبارزه میکند، درحالی هم که گناه میکند، در حال مبارزه است، ولی مثل کشتیگیری است که زمین خورده است، دست از مبارزه هم بر نمیدارد که «ذَکَرُواْ اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُواْ لِذُنُوبِهِمْ»، حداقل تشیع این است. ایمان حداقلی هم یک سرمایه بسیار گران قیمتی است، حتی ممکن است که به حسب ظاهر وراثتی باشد، این ایمان اصلاً وراثتی نیست، ما عوالمی را پشت سر گذاشتهایم تا به دنیا آمدهایم و در آن عوالم عهدهایمان را بستهایم و یک دفعه وارد میدان نشدهایم، حتی اینکه ما از چه نسلی به دنیا بیاییم، در چه فضای اجتماعی ظهور و حضور پیدا کنیم، تابع عوالم قبل است. مانند ظهور ما در قیامت که تابع ظهور ما در این دنیاست. قرآن می فرماید «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(اسراء/71) جمعیت ها را با امامشان صدا میزنند و با او محشور میشوند و دور او هم محشور میشوند، پس همان طور که قیامت تابع این دنیاست و ما دنبال هر امامی باشیم، در قیامت با آن امام میآییم، ظهورمان در دنیا نیز همین طور است، اگر ما دنبال یک امامی بودیم، در جامعه او ظهور پیدا میکنیم و از نسل شیعیان او و در دوران او به دنیا میآییم، این طور نیست که اگر کسی در دوران نبی اکرم(ص) به دنیا بیاید تصادفی باشد، یا اینکه کسی جزو محبین باشد تصادفی باشد. منبع: فارس [ جمعه 93/7/25 ] [ 3:53 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی البرز در پی صدور حکم اعدام برای رهبر شیعیان عربستان با صدور بیانیه ای این اقدام را محکوم کرد.
گروه سیاسی « تیتریک »؛ شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان البرز در پی صدور حکم اعدام برای آیت الله باقرالنمر رهبر شیعیان عربستان با صدور بیانیه ای این اقدام را محکوم کرد. متن بیانیه شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان البرز: بسم الله الرحمن الرحیم ان تنصروالله ینصرکم و یثبت اقدامکم اگر دین خدا را یاری کنید خداوند یاریتان کرده و شما را ثابت قدم می گرداند... رژیم سعودی با صدور حکم اعدام آیت الله النمر رهبر شیعیان عربستان که به خاطر احیای سنت امر به معروف و نهی از منکر و مطرح کردن تئوری ولایت فقیه در کشورش و دفاع از حقوق حقه مردم عربستان و بحرین دست به جهاد زده است، بیش از پیش بر طبل نامشروع بودن حکومتش کوبیده است. این اقدام رژیم آل سعود علاوه بر اینکه پوسیده بودن ساختار این حکومت دیکتاتور را نشان می دهد ،موجب رسوایی داعیه داران دموکراسی و حقوق بشر و مبارزه با تروریسم است که در حمایت از این رژیم ظالم سنگ تمام گذاشته اند. سردمداران سعودی به همراه ارباب جنایتکارشان آمریکا در این چند سال از هیچ وحشی گری در حق مسلمین مضایقه نکردند. لازم است این هشدار را به رژیم آل سعود بدهیم در صدور اجرای حکم اعدام آیت الله النمر باید خود را برای خشم و کینه و گرفتن انتقام مسلمین آماده کنند که نتیجه آن نزدیک تر شدن زمینه سقوط سلطنت شیطانی شان خواهد بود. از سویی دیگر تشکیل و تسلیح گروهک وحشی و سفاک داعش توسط استکبار که با قتل عام هزاران تن از مردم بی گناه سوریه و عراق امنیت منطقه را به چالش اند،وقتی می بینند وحشی گری آنها دامن خودشان و حکومت های مرتجع منطقه را گرفته است ،برای خودشان ائتلاف مثلا ضد تروریسم تشکیل می دهند که این خود راهکاریست برای ورود مجدد آمریکا و اذانبش به منطقه که به نصرت خدا این نیز خود باتلاقی است که آنها را بیشتر به منجلاب فرو می برد . این روزها مستکبران بیشتر از همیشه از تهدید و استعمار و استثمار مسلمانان ناامید شده اند و بیم فراوان از برچیده شدن اسباب خودشان و سگ هارشان رژیم صهیونیستی را دارند . آخرین راه نجاتشان را ایجاد شکاف در اتحاد مسلمانان می بینند و با برجسته کردن اختلافات بین شیعه و سنی و تقویت حس قومیت گرایی سعی در شکستن این اتحاد پولادین متصل به ریسمان الهی دارند که با یاری خدا و هدایت های حضرت امام خامنه ای (حفظه الله) جبهه حق با سربلندی تمام از این فتنه خارج شده و با نصرت الهی و نابودی رژیم منحوس صهیونیستی ،شیعه و سنی نماز شکر را در کنار یکدیگر در قدس شریف اقامه خواهند کرد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته شورای تبیین مواضع بسیج دانشجویی استان البرز [ پنج شنبه 93/7/24 ] [ 11:4 عصر ] [ باران ]
[ نظرات () ]
|
|
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : PIcHaK.NeT ] |